عظمت شب قدر اقتضا میکند که از خداوند بهترین چیز را طلب کنیم؛ پیامبر اکرم (ص) در جواب کسی که سئوال کرد اگر شب قدر را درک کردم از خدا چه بخواهم؟ فرمود: عافیت.
تقدیر و سرنوشت من به دست توست، تویی که خوب و بد روزگار را برایم رقم میزنی، امشب که مقدرات یکساله بندگانت را رقم میزنی، نگاهت را از من دریغ مدار به شفاعت قرآن از تو میخواهم مرا از شر شیطان درونم برهانی و با روحی پاک و جسمی بدون گناه در مسیر هدایت قرار دهی.
قدر یعنی تقدیر و اندازهگیری
مراد از قدر، تقدیر و اندازهگیری است و شب قدر، شب اندازهگیری است و خداوند متعال در این شب حوادث یک سال را تقدیر میکند و زندگی، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و اموری از این قبیل در این شب مقدر میشود.
عضو هیئت علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس قم گفت: بر اساس مشهورترین تفاسیر و آنگونه که از آیات و روایات استفاده میشود مقدرات انسان برای یکسال در این شب اندازهگیری شده و سرنوشت تک تک افراد تعیین میشود.
حجتالاسلام محمدمهدی نادری با بیان اینکه تعیین سرنوشت در این شب به معنای سلب اختیار از انسان نیست، ادامه داد: در این شب سرنوشت در سال آینده و میزان نعمت، رنج، مصیبت و ... انسان معلوم خواهد شد.
وی مفهوم دیگری از آیات و روایات در خصوص شب قدر را به ارزش و عظمتی دانست که کسی جز خداوند آن را نمیداند.
نادری همچنین ادامه داد: برداشت دیگر از آیات و روایات که البته احتمال آن ضعیف است اینکه شب قدر به معنای اندازهگیری نیست بلکه به معنای ارزشی است که با هیچ ساعت دیگری قابل مقایسه نیست.
عضو هیت علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی افزود: میزان ارزش انسان در شب قدر توسط اعمال خود انسان که در سال گذشته انجام داده تعیین میشود.
نقش انسان در شب قدر
کسانی که اهل مناجات در شب قدر هستند نقش خود را بهخوبی دریافتهاند و گاهی این حالات چنان تاثیرگذار است که در همه افکار و اخلاق و رفتار شخص نمود پیدا میکند.
اگر معنویاتی که در شب قدر نصیب انسان شده هیچ ارتباطی با حالات او نداشته باشد و تنها به خدا و فرشتگان و نویسندگان مربوط باشد در این صورت مقتضای حکمت و مصلحت این است که یا به هیچکس ندهند و یا آنچه میدهند برای همه یکسان باشد.
عضو هیئت علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) گفت: انسان در ارزشگذاری خود در شب قدر سهیم است. این شب ظرفیتی دارد که میتواند اعمال چند ساعته شب قدر بیش از عبادت چندین سال سرنوشت ما را مورد تاثیر قرار دهد.
نادری با بیان اینکه انسان گناهکار در این شب با توبه میتواند کل یک سال گذشته را پاک کند، گفت: هر کس به میزان معرفتی که دارد میتواند از شب قدر استفاده کند.
نزول فرشتگان به زمین
براساس آیه شریفه «تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر» ملائکه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل میشوند. مراد از روح آن روح از عالم امر است که خدای متعال دربارهاش فرموده است: «قل الروح من امر ربی».
عضو هیئت علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) گفت: سوره مبارکه قدر از نزول ملائکه در شب قدر خبر داده که اصل آن قطعی و از ظاهر آیه میتوان فهمید مختص به زمان پیامبر نیست و استمرار دارد.
نادری با اشاره به اینکه نزول ملائکه یک تعبیر است ادامه داد: فرشتگان موجوداتی مجرد هستند که پایین و بالا و نزول و صعود به گونهای که ما در عالم ماده تصور میکنیم ندارند اما معنایی که میتوان از نزول فرشتگان فهمید این است که تغییراتی انجام میشود و این مقدرات توسط فرشتگان که کارگزاران دستگاه خداوند هستند انجام میشود.
وی همچنین ادامه داد: از این آیه میتوان برداشت کرد که در هر زمان حجتی وجود دارد که فرشتگان بر آن نازل میشوند، در زمان ما این فرد حضرت بقیهالله هستند و پرونده ما به امضای ایشان میرسد.
راز مخفی ماندن شب قدر
یکی از اموری که در ارتباط با شب قدر، قابل توجه است مخفی بودن شب قدر است. در بیان راز مخفی بودن این شب حکمتهایی بیان شده است، تلاش مردم به عبادت بیشتر به طمع درک شب قدر یکی از این موارد است چنان که خداوند نماز «وسطی» را در میان نمازهای پنجگانه مخفی داشته و نام «اعظم» خود را در میان نامهایش و ساعت استجابت دعا را در میان ساعتهای روز جمعه پنهان نگاه داشته است.
عضو هیئت علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) گفت: از روایات برداشت میشود دلیل اینکه شب قدر از ما مخفی شده تشویق به شب زندهداری و مناجات با خداوند است تا این توفیق اجباری برای ما ایجاد شود و وسیلهای باشد برای کسب نورانیت و خیرات؛ البته ممکن است حکمتهای دیگری باشد که ما از آن مطلع نباشیم.
شب قدر شبی است که سرنوشت انسانها در همه هستی، تقدیر و اندازهگیری میشود و فرشتگان رحمت الهی به زمین فرود آمده، به حجت الهی و سایر مؤمنان سلام میکنند. در این شب مهمترین نعمت خداوند یعنی قرآن مقدس نازل شده است.
بیایید خدای سبحان را در این شب قدر به یکرنگی ستایش کنیم و دلهایمان را تا انتهای آسمان پرواز دهیم و برای آرزوهایمان دعا کنیم. عظمت شب قدر اقتضا میکند که از خداوند بهترین چیز را طلب کنیم؛ پیامبر اکرم (ص) در جواب کسی که سئوال کرد اگر شب قدر را درک کردم از خدا چه بخواهم؟ فرمود: عافیت.
ماه مبارک رمضان ماهی است که شبهای قدرش با نام مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) عجین شده است، به همین مناسبت بر آن شدیم در این بهار قرآن، تفألی بهارانه به نهجالبلاغه داشته باشیم تا بتوانیم خوشهای از کلام گرانبهای مولا و مقتدای خویش برچینیم.
به مناسبت سالروز ولادت سراسر نور و شادی کریم اهل بیت(ع) چهارمین معصوم خامس آل عبا، در ادامه فرازهایی از نامه 31 نهج البلاغه که امام علی(ع) به فرزند برومندش امام حسن(ع) هنگام بازگشت از رزمگاه صفین در مکانی موسوم به «حاضرین» نوشته است، میآید:
*انسان و حوادث روزگار
«مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ الذَّامِ لِلدُّنْیا السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یدْرِکُ السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَرَهِینَةِ الْأَیامِ وَرَمِیةِ الْمَصَائِبِ وَعَبْدِ الدُّنْیا وَتَاجِرِ الْغُرُورِ وَغَرِیمِ الْمَنَایا وَأَسِیرِ الْمَوْتِ وَحَلِیفِ الْهُمُومِ وَقَرِینِ الْأَحْزَانِ وَنُصُبِ الْآفَاتِ وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ وَخَلِیفَةِ الْأَمْوَاتِ»
از پدری سالخورده و کهنسال، معترف به نشیب و فراز زمان، پشت سر گذارنده عمر، سپر انداز در نبرد روزگار، بدبین به دنیا، مسافر شهر خاموشان، کوچنده از آن در فردا.
به فرزندی آرزومند دست نایافتنیها، رهرو راه آنان که رفتند و منزل به دیگران سپردند، نشانه تیر ناخوشیها و گروگان گردش ایام و آماج خدنگ مصیبتها، برده دنیا و سوداگر کالای غرور، وامدار و گرفتار مهلتها و اسیر مرگ و همپیمان اندوها و همنشین غمها و نشانه آفتها و زمین خورده خواهشها و جانشین پیشینیان.
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ فِیمَا تَبَینْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْیا عَنِّی وَجُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَی وَإِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَی مَا یزَعُنِی عَنْ ذِکْرِ مَنْ سِوَای وَالِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِی غَیرَ أَنِّی حَیثُ تَفَرَّدَ بِی- دُونَ هُمُومِ النَّاسِ- هَمُّ نَفْسِی فَصَدَقَنِی رَأْیی وَصَرَفَنِی عَنْ هَوَای وَصَرَّحَ لِی مَحْضُ أَمْرِی فَأَفْضَى بِی إِلَى جِدٍّ لَا یکُونُ فِیهِ لَعِبٌ وَصِدْقٍ لَا یشُوبُهُ کَذِبٌ وَجَدْتُکَ بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی حَتَّى کَأَنَّ شَیئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی وَکَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی فَکَتَبْتُ إِلَیکَ کِتَابِی مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ»
امّا بعد، آنچه پس از روزگاری تجربه بدان رسیدهام، از رخ بر تافتن دنیا از من و سرکشی زمانه بر من و روی آوردن رستخیز به سوی من، مرا از یاد دیگران و کوشش برای آنچه در پی من است باز میدارد؛ ولی اینک «ضرورت تربیت» مرا به آن داشته تا تو را از یاد نبرم و تمام توجّهم را به سوی تو پیش رانم و این وظیفه است که خواب و راحت را از من ربوده، و راستی و حقیقتی را که دروغی آمیزه آن نیست پیش رویم نهاده است.
تو را پاره تنم یافتم، بلکه تمام وجودم تو هستی، تا آنجا که اگر بد روزگار خاطر عزیزت را مکدّر کند غبار غم بر سیمای من نشسته است، و اگر مرگ پنجه بر تو بگشاید جان مرا خسته است. پس همانند کار خود در باره تو عزمم را جزم کردم، تا بدانجا که اتمام سفر را هم تحمّل نکردم و از بین راه نامهام را برای تو نگاشتم تا پشتیبان تو باشد، چه من باشم یا نباشم.
*مراحل خودسازی
«فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ- أَی بُنَی- وَلُزُومِ أَمْرِهِ وَعِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ وَالِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَأَی سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَینَکَ وَبَینَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ»
فرزندم، تو را به پاسداری از مرزهای الهی و هماره در خدمت و اطاعت او بودن، سفارش میکنم. شهر دل را با یاد او آباد ساز، به نیروی پرتوان او متّکی باش، و به پشتوانه قدرتش، دست مشکل گشا بگشا و چه نیرو و دستاویزی برتر و بالاتر از دستاویز الهی است، البتّه اگر بدان دست آویزی.
«أَحْی قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَأَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَقَوِّهِ بِالْیقِینِ (وَنَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ) وَذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَقَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَبَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیا وَحَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَفُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیالِی وَالْأَیامِ وَاعْرِضْ عَلَیهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَسِرْ فِی دِیارِهِمْ وَآثَارِهِمْ
فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَعَمَّا انْتَقَلُوا (وَأَینَ حَلُّوا وَنَزَلُوا) فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَحَلُّوا دَارَ الْغُرْبَةِ وَکَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ وَلَا تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیاکَ وَ دَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُکَلَّفْ وَأَمْسِکْ عَنْ طَرِیقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیرَةِ الضَّلَالِ خَیرٌ مِنْ رُکُوبِ الْأَهْوَالِ»
دلت را با روح اندرز، زندگی بخش و انگیزههای هوس را از آن سرزمین پاک با نیروی زهد، ریشه بر کن و با دریافت و باورداشت این حقیقت که سررشتهدار عالم هستی تنها خداست، دل قوی دار و آن را با دانش راستین غرق نور کن و با یاد مرگ رام و آرام ساز و عاریت بودن دنیا را به او بنمای و نیز آنکه دنیا همه نوش نیست بلکه در آن نیشهاست.
اینک کشتی روزگار در بستر نظام احسن، قاطع و قوی به پیش میراند، پس در نشیب و فراز زمانه به هوش باش تا غبار زشتیها بر دامنت ننشیند. در آینه تاریخ بنگر و سرگذشت پیشینیان را ورق بزن و آنچه از تلخیها و شیرینیها بدیشان رسیده به یاد آور و در شهرهاشان عبرت آموز گام بردار و در آثار به جا مانده از ایشان نیک نظر کن، کتاب عملکردشان را بگشای و آخرین موقعیت زندگیشان را بنگر که از کجا بار سفر بستند و به کدام سرا در آمدند و در آن رحل اقامت افکندند، آن گاه در مییابی که آنان ترک یار و دیار گفته و به خانههای غربت پا نهادهاند و میبینم که تو به زودی در زمره آنان در میآیی، پس اقامتگاه اصلی و دائمی خویش را زیبا و عالی بنا کن، و هرگز آخرتت را به دنیا مفروش.
از آنچه نمیدانی و تکلیف نداری سخن مگوی و راهی که در آن بیم گمراهی است مپوی، چرا که باز ایستادن به گاه سرگشتگی و گمراهی، بهتر از راندن بر مرکب خطرهاست.
*اخلاق اجتماعی
«وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَأَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِیدِکَ وَلِسَانِکَ وَبَاینْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ وَجَاهِدْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَلَا تَأْخُذْکَ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَخُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیثُ کَانَ (وَتَفَقَّهْ فِی الدِّینِ وَ عَوِّدْ نَفْسَکَ الصَّبْرَ عَلَى الْمَکْرُوهِ وَنِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِی الْحَقِّ) وَأَلْجِئْ نَفْسَکَ فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا إِلَى إِلَهِکَ فَإِنَّکَ تُلْجِئُهَا إِلَى کَهْفٍ حَرِیزٍ وَ مَانِعٍ عَزِیزٍ وَأَخْلِصْ فِی الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّکَ فَإِنَّ بِیدِهِ الْعَطَاءَ وَالْحِرْمَانَ وَ أَکْثِرِ الِاسْتِخَارَةَ وَتَفَهَّمْ وَصِیتِی وَلَا تَذْهَبَنَّ عَنْهَا صَفْحاً فَإِنَّ خَیرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَیرَ فِی عِلْمٍ لَا ینْفَعُ وَلَا ینْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا یحِقُّ تَعَلُّمُهُ»
مردم را به نیکی فراخوان که پاسداری از خوبیها تو را در زمره نیکان قرار خواهد داد و با زشتیها و پلشتیها با دست و با زبان بستیز و از حاکمیت گناه و فساد با تمام توان جلوگیر باش و از تبهکاران دوری گزین و در راه خدا و ارزشهای الهی بپا خیز و به نهایت جهاد کن و از هیچ سرزنشگری مهراس.
در دریای مرگ شنا کن و از هر سو بر کوههای موجش فرود آی تا به ساحل حق در افتی و در دین، ژرف اندیش و خبره باش، جان خویش را به آتشدان «شکیبایی در سختیها» بپرور و آن را در «کشاکش پایداری» کار آزموده کن. چه زیباست فرشته صبر آن هم در راه حق.
در همه کارها چه سخت و چه آسان خود را به دامان خدا بیفکن و به آستان مقدّسش پناهنده شو و خود را بدو سپار، که پناهگاهی امن و جانپناهی استوار است، اظهار نیازت تنها به آفریدگارت باشد و جز آستان بلند او سر به هیچ درگاهی مسای، که هر چه هست از «عطا» و «مصلحت» آنجاست، همه اعتمادت به خدا باشد، و در هر خیر و سعادت تنها بدو امید بند، و زبانت را فریادگر این عشق و خیرخواهی قرار ده.
*شرایط اجابت دعا
«ثُمَّ جَعَلَ فِی یدَیکَ مَفَاتِیحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَکَ فِیهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ وَاسْتَمْطَرْتَ شَآبِیبَ رَحْمَتِهِ فَلَا یقَنِّطَنَّکَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ فَإِنَّ الْعَطِیةَ عَلَى قَدْرِ النِّیةِ وَرُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْکَ الْإِجَابَةُ لِیکُونَ ذَلِکَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ وَأَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِلِ وَرُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّیءَ فَلَا تُؤْتَاهُ وَأُوتِیتَ خَیراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا أَوْ صُرِفَ عَنْکَ لِمَا هُوَ خَیرٌ لَکَ فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِیهِ هَلَاکُ دِینِکَ لَوْ أُوتِیتَهُ فَلْتَکُنْ مَسْأَلَتُکَ فِیمَا یبْقَى لَکَ جَمَالُهُ وَینْفَى عَنْکَ وَبَالُهُ فَالْمَالُ لَا یبْقَى لَکَ وَلَا تَبْقَى لَهُ»
خداوند با اجازه درخواست از وجودش، کلید گنج هایش را در دست تو قرار داده که هرگاه خواستی، با آن درهای نعمت وی را بگشایی و باران رحمتش را طلب کنی. پس هرگز مباد که «تأخیر پاسخ»، دل سردت کند، که آن از نقص نیت تو است نه از قصور بخشش او و ای بسا که این تأخیر، موجب پاداش بزرگتر خواهنده و عطای بیشتر او شود.
و چه بسا چیزی از او خواهی ولی تو را ندهد، چون بهتر از آن را در این سرا یا دیگر سرا به تو داده است و یا خواهد داد. و چه بسا چیزی از او طلب کنی که اگر بدان رسی دینت تباه شود، پس زیبنده نیست که تنها برای نیست شوندهها دستِ نیاز بر آری، بلکه سزاوار آن است که از خدای عزیز خیر ماندگار و بیرنج خواهی که نه مال برای تو مانَد و نه تو برای آن مانی.
میرزا جوادآقا ملکی تبریزی از عارفان و سالکان طریق الهی که یک قرن پیش به رحمت ایزدی پیوست، توصیههایی را برای درک بهتر ایام سوگواری امام حسین علیهالسلام در ماه محرم دارد.
جناب میرزا مینویسد: از امور مهم ماه محرم این است که نسبت به هر یک از دوستداران آل محمد به حکم ولایت، وفا و ایمان به خداوند و رسول(ص) شایسته است که در ده روز اول محرم، تغییر حال داده، در قلب، صورت و هیئتش، آثار اندوه از جهت مصیبتهای بزرگ و آن ماتمهای فراوان - که به خاندان جلیل پیش آمده است - ظاهر شود و در نتیجه مقداری از لذتها و خوشیهای خود، اعم از خوردن و نوشیدن، بلکه حتی خواب و سخن گفتن را کنار بگذارد و به مانند کسی باشد که نسبت به پدرش یا فرزندش مصیبتی وارد شده است.
یکی از فرزندان کوچک خودم را مشاهده کردم که در ده روز نخست این ماه، نان خالی خورده و از تناول خورشتی دیگر با آن امتناع میورزید حال آنکه از کسانی که میشناختم، کسی چنین تکلیفی به او نکرده بودند. فهمیدم که حب درونی، او را به این کار وادار کرده است.
اگر کسی نتواند که در تمام 10 روز نخست ماه محرم این کار را انجام دهد، دست کم، روز عاشورا و تاسوعا و شب یازدهم ماه، ترک لذتها را عادت خود کند و تا جایی که مقدورش است در هر 10 روز نخست اول ماه، به خواندن زیارت معروفه عاشورا مداومت نشان دهد و در روز دهم تا عصر آن روز از خوردن و نوشیدن استنکاف کند، بلکه حتی از سخن گفتن و ملاقات برادرانش هم پرهیز کند، جز در مقام ضرورت و آن را «روز اندوه و گریه و زاری» خود قرار دهد.
* برپایی مجالس عمومی و فردی عزاداری اباعبدالله برای دوری از ریا
و اگر برایش مقدور باشد، در خانهاش برای امام حسین(ع) خالصانه عزا برپا دارد و اگر نتواند در مسجدها یا خانههای دوستان و شیعیان به این کار بپردازد و آن را از دیده مردمان بپوشاند، تا از بلای «ریا» در عزاداری دور باشد و به اخلاص نزدیکتر شود و باقی را به صورت تنهایی و در خلوت به عزا مشغول شده و در گریه و اندوه، نیت و قصدش مواسات و یاری رسانی به اهلبیت علیهمالسلام باشد و آنچه از طرف دشمنان، از صدمههای ظاهری بر آن حضرات وارد شده است.
ولی، از این نکته غافل نباشد که هر چند در ظاهر به امام حسین(ع) صدمهها و مصیبتهایی رسید که نظیرش به هیچ یک از پیامبران و اوصیا، بلکه حتی به هیچ فردی از افراد عالم نرسیده است و ما نشنیدهایم که چنین چیزی به احدی رسیده باشد، خصوص عطش و تشنگی که به حضرتش وارد شد و از الفاظ و احادیث قدسی و غیر آن چنین استفاده میشود که عقلها تحمل چنین امری را ندارد و مصیبت او به جهت شهیدانی که از خاندان او به درجه شهادت نایل شدند و صدمههایی که به خاندان و حرم او وارد آمد و چنین بود که گویی با حبیب و خدای خود عهد بسته بود که در راه رضای او، به هر نوع کشتهشدنی که دیگر کشته شدگان آنگونه کشته شدهاند، اعم از بریدن سر و بریدن گردن و گلو و قتل و اسارت و گرسنگی و تشنگی و حزن و اندوهها و غیر آن تن دهد.
* تأثیر دعای پیش از وقت برای کفایت امور مهم و روا شدن حاجتها
پس، هر کس که خود را از دوستداران آن امام معصوم میداند، باید که اندوهش را ظاهر نموده و ناله کند و نالهاش در مقام آرزوی یاری رساندن به سید سیدها رسول اکرم(ص) باشد و تا آنجا برسد که با این مصیبت عظیم در تناسب باشد و چنین باشد که گویا آن مصیبتهای دلخراش بر خود وی و عزیزان و فرزندانش و اهل و خانوادهاش وارد آمده است.
سپس، با زبان حال و صدق نیت چنین بگوید: ای سید و سالار من! کاش در این بلیهها و همه این غمها و مصیبتها فدای خود میگشتم! و کاش اهل و فرزندان من به عوض اهل و فرزندان تو قربانی و اسیر میشدند. ای کاش همراه تو میبودم و در جوار تو کشته شده و همراه رستگار شدگان، رستگار میشدم، رستگاری بزرگ!
و اگر حال درونی و واقعیات، حتی به حقیقت چنین تمنا و آرزویی نیز گواه و شهادت نمیدهد، پس در مقام علاج بیماری قلبت برآ و از حب و دوستداری این دنیای پست دون و چسبیدن به این زندگی در این دنیای بیمقدار و اغترار به مواد خوش خدّ و خال این دنیای پر از دروغ و مکر بترس و کنارهگیری کن و در خصوص آنچه خداوند متعال در کتاب کریم خود، یهود را با آن مخاطب نموده است، تامل کن!
از امور مهم این ماه، دعای روز اول ما است. چون این روز، روز نخست سال قمری است، لازم است که بنده مراقب، از روی صدق تامل به خرج دهد، خصوصا برای طلب عافیت و مصون ماندن از آفتهای دینی در آن سال و از خداوند طلب صلاح حال سالانه و جلب خیرها کند، از روی رحمش! که همانا دعای پیش از وقت برای کفایت امور مهم و قضا شدن حاجتها اثری خاص دارد و دعایی که سید بن طاووس در کتاب «الاقبال» در خصوص این روز مهم روایت کرده است، برای این جهتها، دعایی است که کامل و نیکو.
* خواندن نمازی که پاداش آن همانند انجام عمل خیر در تمام سال است
و افضل آن است که در همان شب نخست، از سه نمازی که وارد شده است، یکی از نمازها را به جا بیاورد و طبق آمادگی قلبی خود، به درگاه بینیازی خداوندی رو کند و دست کم دو رکعت نماز به جا بیاورد، به این ترتیب: در هر رکعت، یک حمد و یازده مرتبه سوره «توحید» بخواند و دعای روایت شده در «الاقبال» سید را که حضرت رسول اکرم(ص) پس از این دو رکعت نماز میخواند، تلاوت کند و همچنین صبح آن روز را روزه بگیرد. حضرت فرموده است:
هر کس این نماز را به جای آورده و این دعا را بخواند، چنان است که گویا تمام سال به عمل خیر ادامه داده است و از این رو، تمام آن سال، تا سال بعدی محفوظ خواهد ماند و اگر مرگش پیش از اتمام آن سال فرا برسد، وارد بهشت میشود.
همچنین، روز سوم محرم را نیز روزه بگیرد. چنین وارد آمده است که حضرت یوسف(ع) در آن روز، از چاه خارج شد و هر کس که آن روز را روزه بگیرد، خداوند متعال غم و اندوهش را زائل کرده و مشکلات را برایش سهل و آسان میکند.
استحباب روزه داشتن تمام ماه نیز در روایات وارد شده است، خصوص روزه روز نهم و دهم ماه، ولی بهتر است که شخص روزه گرفتن در عاشورا را ترک کند اما تا هنگام عصر از هر نوع خوردن و آشامیدن استنکاف کند و هنگام عصر، به جهت خلاصی یافتن امام حسین علیهالسلام و نیز اصحاب آن حضرت از همهای این دنیای پست و بیارزش و سعادتشان و وصولشان به مطلوبشان که لقاءالله بوده است، افطار کند. چنین به نظر میرسد که شاید علت در سبک شدن همها و غمهای عزاداران عاشورا در عصر عاشورا، همین مسئله سعادت شهیدان و رسیدن آن به مطلوبشان باشد.
حضرت حجت(عج) در توقیعی به شیخ مفید مینویسند: «اگر پیروان ما به راستی در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یکصدا بودند، هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد».
در تاریخ پنجشنبه بیست و سوم ذیالحجه سال 412 هجری قمری، فرمان دیگری از پیشگاه مقدس اباصالحالمهدی(عج) به افتخار شیخ مفید صادر شد، برخی بر این باورند که در طول 30 سال، 30 توقیع و نامه شریف از ناحیه مقدس حضرت ولیعصر(عج) برای شیخ مفید صادر شده که در عنوان بسیاری از آنها این جمله نورانی دیده میشود: «برادر گرامی و استوار: شیخ مفید...»
اما به راستی شیخ مفید چه ویژگیداشت که این گونه مورد محبت امام زمان خویش قرار میگیرد، در ادامه نگاهی اجمالی به زندگانی کسی میاندازیم که حضرت مهدی(عج) او را برادر خویش میداند:
شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان عکبری در یازدهم ذیقعده سال 336 هجری قمری در عکبرای بغداد، پا به عرصه هستی گذارد، از آن جا که پدر او شخصی پارسا و مذهبی بود و به تعلیم و تربیت، اشتغال داشت، لقب «ابن المعلم» گرفته بود و البته «عکبری» و «بغدادی» نیز دو لقب دیگر او بودند.
وی دوران کودکی خود را در تحت تربیت و تعلیم پدر مذهبیاش گذراند و به گونهای مراحل حفظ حدیث و اصول تحدیث و فهم آنها را سریع فرا گرفت که در پنج سالگی، برای او از «ابن ابی الیاس» اجازه روایت گرفتند یا در حالیکه هفت سال و چند ماه بیشتر نداشت، از «ابن سماک» نقل روایت کرده است.
او از محضر بیش از هفتاد نفر از بزرگان شیعه، بهره علمی برد و در دانشاندوزی، مرز و حدی نمیشناخت.
*لقب مفید را چه کسی به شیخ داد
در اواخر ماه صفر سال 416 هجری، نامهای از طرف حضرت ولیعصر(عج) برای وی فرستاده شد که در آن ضمن ستایش و تکریم وی، برای اولین بار، لقب (مفید) به او داده شد. این نامه با عبارات زیر شروع میشود: «للاخ السدید و الولی الرشید الشیخ المفید...»
همچنین در توقیعی دیگر با لطفی افزونتر در پنجشنبه 23 ذیالحجه هجری با این عبارت: «بسمالله الرحمن الرحیم، سلام الله علیک ایها الناصر للحق، الداعی الیه بکلمه الصدق...» عظمت آن عالم فرزانه، به شیعیان ثابت شد.
*متن توقیع امام زمان(عج) به مفید امتش در 23 ذیالحجه
درود خدا بر تو ای یاری رسان حق! و آنکه با گفتار راستین و شایسته، مردم را به سوی حق فرا میخوانی!
ما در نامه خویش به سوی تو، خدای جهان آفرین را که خدایی جز او نیست (و) خدای ما و خدای نیاکان ما است، سپاس میگذاریم و از بارگاه با عظمتش بر سرور و سالارمان محمد(ص) آخرین پیام آور خدا و خاندان پاک و مطهرش، درودی جاودانه میطلبیم.
و بعد! دوست راه یافته به حقیقت! خداوند بدان وسیلهای که به سبب دوستان ویژه خود، به تو ارزانی داشته است، وجودت را حفظ و تو را از نیرنگ دشمنانش حراست فرماید.
*چرا امام زمان(ع) محل سکونتش را به شیخ مفید گفت
ما ناظر نیایش(عارفانه و راز و نیاز پرشور و پراخلاص) تو با خدا بودیم و از خدای جهان آفرین برآورده شدن آن(خواستهات) را خواستیم.
ما اینک در قرارگاه خویش، در مکانی ناشناخته بر فراز قلهای سر به آسمان کشیده، اقامت گزیدهایم که به تازگی به خاطر عناصری بیداد پیشه و بی ایمان، بناگزیر از منطقهای پر دار و درخت به این جا آمدهایم و به زودی از اینجا نیز به دشتی گسترده که چندان از آبادی به دور نیست، فرود خواهیم آمد و از وضعیت و شرایط آینده خویش تو را آگاه خواهیم ساخت تا به آن وسیله در جریان باشی که به خاطر کارهای سازنده و شایستهات نزد ما مقرب هستی و خداوند به مهر و لطف خود، تو را به انجام و تدبیر این کارهای شایسته توفیق ارزانی داشته است.
از این رو تو که خدای جهان آفرین با چشم عنایتش که هرگز آن را خواب نمیگیرد، وجودت را حفظ کند، باید در برابر فتنهای که جان آنان را که آن را در دلهایشان کشتهاند، به نابودی خواهد افکند، باید بایستی! و باید باطل گرایان بداندیش را بترسانی! چرا که از سرکوبی آنان، ایمان آوردگان، شادمان و جنایتکاران، اندوه زده خواهند شد.
*هنگامی که حضرت مهدی(عج) خبر از واقعهای به شیخ مفید میدهد
و نشانه حرکت و جنبش ما از این خانهنشینی و کنارهگیری، رخداد مهمی است که در سرزمین وحی و رسالت، مکه معظمه، از سوی پلیدان نفاق پیشه و نکوهیده، رخ خواهد داد، از جانب عنصری سفاک که ریختن خونهای محترم را حلال شمرده و به نیرنگ خویش، آهنگ جان ایمان آوردگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار و تجاوزکارانه خویش دست نخواهد یافت، چرا که ما پشت سر توحیدگرایان شایستهکردار، به وسیله نیایش و راز و نیازی که از فرمانروای آسمان و زمین پوشیده نمیماند، آنان را حفاظت و نگهداری خواهیم کرد.
*راهکارهای امام زمان(عج) برای در امان ماندن از فتنههای عصر غیبت برای شیعیانش
بنابراین قلبهای دوستان ما به دعای ما به بارگاه خدا، آرامش و اطمینان یابد و آسوده خاطر باشند که خداوند آنان را بسنده است و گرچه درگیریهای هراسانگیزی، آنان را به دلهره میافکند، اما از گزند آن عنصر تبهکار در امان خواهند بود و سرانجام، کار با دست توانا و ساخت تدبیر نیکوی خدا - تا هنگامی که پیروان ما از گناهان دوری گزینند- شایسته و نیکو خواهد بود.
هان ای دوست پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بیدادگران در سنگر جهاد و پیکاری! خداوند همان طور که دوستان شایستهکردار پیشین ما را تأیید فرمود، تو را نیز تأیید کند! ما به تو اطمینان میدهیم که هر کس از برادران دینیات، پروای پروردگارش را پیشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه نابود کننده و گرفتاریهای تیره و تار و گمراهگرانه، در امان خواهد بود و هر آن کس که در دادن نعمتهایی که خداوند به او ارزانی داشته، به کسانی که دستور رسیدگی به آنان را داده است، بخل ورزد، چنین کسی در این جهاد و سرای دیگر، بازنده و زیانکار خواهد بود.
*دلایل تاخیر ظهور از زبان حضرت حجت(عج)
دوست واقعی! اگر پیروان ما - که خدای آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی بدارد – به راستی در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یکصدا بودند، هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما، دیداری بر اساس عرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما، زودتر روزی آنان میگشت.
از این رو (باید بدانند که) جز برخی رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و آن عملکرد را زیبنده اینان نمیدانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمیدارد، خداوند ما را در یاری بسنده و نیک، کارساز است و درود او بر سالار و هشدار دهنده ما محمد(ص) و خاندان پاکش باد!
منبع: کتاب «احتجاج» طبرسی جلد2 صفحه489
پی نوشت : ابتدا جهت تعجیل در فرج امام زمان ( ع ) صلوات
دوم اینکه انصافا نامه ای را که حضرت به شیخ نوشته بخونید خداییش انسان کیف میکنه که حضرت اینقدر فکر اصحاب خودشون هستند و از چه جملات زیبایی استفاده کرده و ما شیعیان باید به همچنین امامی بنازیم .کاش حضرت گوشه چشمی هم به ما داشته باشد . انشا الله
بستن درهاى ورود شیطان
راستى! نسبت به خود آسوده نباشید و از شرور و فتن و علل اغوا و وسوسه غافل نباشید که تا زنده اید خطر بر شما نزدیک است و بر شماست که همیشه در حالت دفع خطر باشید، راه دفع تمام خطرات ابلیسى و شیطانى و طاغوتى پناه بردن به خداست که اگر عملًا پناه ببرید از خطر در امان خواهید بود، گفتن «اعوذ باللّه» و اینگونه استعاذه را چندان قدرتى و کمالى نیست، استعاذه حقیقى آن است که هر در ورود آن دیو و طریق اغوا و اضلال او بازشناسى و از هر راه که قصد تو کند سر راه در وى دربندى.
راههاى نفوذ شیطان
ارباب مجاهده که عنان اختیار از دست این مکار برده اند، فرموده اند که او از ده باب درمى آید.
اول: از باب حرص و آن را به قناعت مىتوان بست و کریمه:
[وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها] «1».
و هیچ جنبدهاى در زمین نیست مگر اینکه روزىِ او برخداست.
را نصب العین خود ساخت.
دوم: از باب طول امل درمى آید و آن را به خوف از موت مى توان مسدود کرد و التجا به کریمه:
[کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ] «2».
هر کسى مرگ را مى چشد و بدون تردید روز قیامت پاداشهایتان به طور کامل به شما داده مىشود. پس هر که را از آتش دور دارند و به بهشت درآورند مسلماً کامیاب شده است و زندگى این دنیا جز کالاى فریبنده نیست.
سوم: از ممر طلب راحت و نعمت در مىآید و آن را به زوال نعمت و یاد کردن صعوبت و سختى حساب مقابله مىتوان کرد و تأدیب او به وعید:
[ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ] «3».
بگذارشان تا بخورند و [با لذایذ مادى و زودگذر] کامرانى کنند، و آرزوها، سرگرمشان نماید؛ سپس [حقّانیّت اسلام و فرجام شوم خود را] خواهند فهمید.
اینان را به خورد و خواب طبیعى و لذات حیوانى واگذار تا آمال و اوهام دنیایى آنان را غافل کند پس زود است که نتیجه کامرایى بیهوده و بىثمر خویش را بیابند.
چهارم: از ممر عجب و خودبینى در مىآید و آن راه را به خوف از عاقبت مسدود باید ساخت و تقویت از آیات:
[یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ* فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ* خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ* وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ] «4».
روزى که چون فرا رسد، هیچ کس جز به اجازه او سخن نمى گوید؛ پس برخى تیره بخت و برخى نیکبخت اند.* اما تیره بختان [که خود سبب تیره بختى خود بودهاند] در آتشاند، براى آنان در آنجا ناله هاى حسرتبار و عربده و فریاد است.* در آن تا آسمانها و زمین پابرجاست جاودانه اند، مگر آنچه را که مشیّت پروردگارت اقتضا کرده است؛ بى تردید پروردگارت هر چه را اراده م ىکند، انجام مى دهد.* اما نیک بختان [که به توفیق و رحمت خدا سعادت یافته اند] تا آسمانها و زمین پابرجاست، در بهشت جاودانه اند مگر آنچه را مشیّت پروردگارت اقتضا کرده، [بهشت] عطایى قطع ناشدنى و بى پایان است.
پنجم: دخل و تصرف وى از ممر استخفاف برادران مؤمن است، آن را به رعایت حرمت و مبادرت ایشان قلع باید نمود.
ششم: عبور او از راه حسد است، آن را به رضا دادن به قسمت الهى و عدل در حکم او باید مقابله نمود و استدلال به آیات شریفه سى و دوم تا سى و نهم سوره مبارکه زخرف باید نمود آنجا که مى فرماید:
آیا آنان که راضى از اوضاع عادلانه جهان نیستند، باید رحمت و عنایت خداى را تقسیم کنند! در صورتى که ما خود معاش حیات و روزى آنان را در دنیا تقسیم کردهایم و بعضى را بر بعض دیگر به انواع عنایات برترى داده تا با کمک گیرى از یک دیگر چرخ زندگى بگردد و رحمت الهى از آنچه جمع مى کنند بهتر است.
مردم یک نوع و یک رشته و امتند، چند روزى در این دنیا هستند و به اندازه معیشت در اختیار آنهاست، اگر نه این بود که مردم یک امتند، ما آنان که به حق کافر مى شدند، «از پستى دنیا و بى قدرى آن به مال فراوان» سقف خانه هایشان را از نقره خام قرار مى دادیم و چندین طبقه که با نردبان بر سقف بام روند.
و نیز بر منازلشان درهاى بسیار (کنایه از وسعت خانه) و تختها که بر آن تکیه زنند و عماراتشان را به زر و زیور مى آراستیم ولى اینها همه متاع پست و فانى دنیاست، اگر داراى ارزش بود بر آنان آن مى کردیم که گفتیم:
هر کس از یاد خدا رخ برتابد شیطان را برانگیزیم که یار و همنشین او باشد.
آرى، تمام متاع دنیا در نزد خدا بىارزش است، اگر همه آن هم بر فرض نزد یک نفر باشد، ارزش حسد ورزیدن و اینکه شیطان همنشین دل انسان گردد، ندارد.
شیاطین، مردم را از راه خدا بازدارند و به گمراهى افکنند و آنان پندارند که به راه درست مى روند.
تا زمانى که از دنیا به سوى ما باز آیند، آن گاه با حسرت گوید: اى کاش میان منو آن شیطان فاصلهاى به دورى مشرق و مغرب بود که او براى من همنشین و یار بسیار بدى بود.
آن روز حسرت و پشیمانى براى شما سودى ندارد؛ زیرا در دنیا از حدود الهى تجاوز کردید و امروز با شیاطین در عذاب دوزخ شریک هستید.
هفتم: از راه ریا و سمعه و طلب خودنمایى در مى آید و آن طریق را به اخلاص در اعمال باید گرفت و اعتماد بر کریمه:
[وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً] «5».
و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.
هشتم: از راه بخل در مى آید، دل را به فناى: ما فى ایْدِى النَّاسِ یَنْفَدُ «6».
قرار باید داد و به بقاى:
[ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ] «7».
آنچه [از پاداش و ثواب] نزد خداست، باقى مى ماند.
اقرار باید کرد.
نهم: کبر و آن را بقوت بازوى تواضع مسدود باید ساخت و به حکم:
[إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ] «8».
بى تردید گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. یقیناً خدا دانا و آگاه است.
بزرگى و کرامت را در تقوا باید دانست.
دهم: آمد و شد او از راه طمع است، پس دست طمع از خلق کوتاه باید ساخت و روى همت بر خزانه کرم نامتناهى الهى باید آورد و آیت عالى رایت،
[وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ] «9».
و هر که از خدا پروا کند، خدا براى او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار مى دهد.* و او را از جایى که گمان نمى برد روزى مى دهد.
را بدرقه راه و اعتماد کار خود ساخت.
حاصل آنکه: از براى اهل هوش و بصیرت چه در وقت قرائت قرآن و چه در غیر وقت قرائت، بستن راه هاى مدخل آن غاوى مغوى به تذکار آیات قرآنى و مواعظ سبحانى با توفیق ربانى سهل است.
حضرت آیت الله حسین انصاریان
سید مهدی بحرالعلوم که نام کاملش «سید محمدمهدى بن مرتضى بن محمد بروجردى طباطبایى» است، از مشاهیر علماى شیعه در قرن دوازدهم، متبحّر در فقه، اصول، حدیث، کلام، تفسیر، رجال و سیر و سلوک معنوی در سال 1155 هجری (و به قولى در 1154) در کربلا متولد شد.
پدر و اجداد او از دانشمندان سرشناس بودند و با بعضى از خاندانهاى علمى شیعه، از جمله خاندان مجلسى، خویشاوندى سببى یا نسبى داشتند و به دلیل همین پیوند خانوادگى، سید بحرالعلوم از مجلسى اول به عنوان جد و از مجلسى دوم به عنوان دایى یاد مىکند.
پیش از این در گزارشی مفصل با عنوان «سید بحرالعلوم، مدرس فقه اهلسنت و بانی مسلمانشدن یهودیها» به معرفی این فقیه و عالم جلیلالقدر پرداختیم.
مقام عرفانی سید بحرالعلوم به قدری بلند و وصفناپذیر است که عارف بیبدیلی همانند مرحوم قاضی طباطبایی(ره) درباره او فرموده است: «سه نفر در طول تاریخ عارفان، به مقام تمکّنِ در توحید رسیدهاند: سید بن طاووس، احمد بن فهد حلى و سید مهدى بحرالعلوم».
در ادامه به نمونهای از مکاشفه سید بحرالعلوم به نقل از کتاب «نامداران مکاشفه و کرامت» نوشته حجتالاسلام حمید احمدی جلفایی اشاره میشود:
*ماجرای صحبت سید بحرالعلوم با امام زمان(عج) در سرداب سامرا
این داستان را سید مرتضی طباطبایی که از شاگردان بسیار نزدیک سید بحرالعلوم بوده، نقل کرده است:
در سفر زیارت سامرا همراه او بودم، او حجرهای داشت که تنها در آن جا میخوابید و من نیز حجرهای متصل به آن حجره داشتم و در همه احوال، مراقب و مواظب سید بودم، شب مردم نزد او جمع میشدند تا اینکه پاسی از شب گذشت.
روزی به طور معمول او نشست و مردم دور او حلقه زدند، از قیافه مبارک او دیدم مثل اینکه امروز اجتماع مردم را دوست ندارد و دوست دارد با خودش خلوت کند و در سخنان او نشانهای از عجله بود تا اینکه مردم متفرق شدند و جز من کسی باقی نماند.
سپس مرا نیز امر فرمود تا بیرون بروم، من به حجره خودم رفتم و در احوال او فکر میکردم، زمانی صبر کردم، سپس به صورت مخفی بیرون آمدم تا از حال سید جویا شوم، دیدم در حجره سید بسته است، از شکاف در نگاه کردم، دیدم چراغ او روشن است و کسی در حجره نیست. داخل حجره شدم و از وضع منزل دانستم که امشب را نخوابیده و به جایی رفته است.
سپس با پای برهنه در طلب سید بر آمده، داخل صحن شریف حرم عسکریین امام هادی و امام عسکری(ع) شدم، دیدم درهای حرم بسته است، در طرف خارج حرم، جستجو کردم، اثری از او نیافتم، داخل سرداب شدم، دیدم درها باز است از پلههای آن آهسته پایین رفتم، به طوری که هیچ حس و حرکتی از من ظاهر نشود، همهمهای از سرداب شنیدم، دیدم مثل اینکه گویا با کسی سخن میگوید، ولی من کلمات او را تشخیص نمیدادم تا اینکه سه یا چهار پله مانده بود، من در نهایت آهستگی میرفتم. ناگاه سید بحرالعلوم از همان مکان بلند شد و گفت: سید مرتضی چه میکنی؟ چرا از خانه بیرون آمدی؟
من در جای خود، میخکوب شدم و به فکر فرو رفتم و جوابی با معذورت دادم و در میان عذرخواهی، باز از پلهها پایین رفتم تا آن جا که صحنه را مشاهده میکردم و سید را دیدم که تنها رو به قبله ایستاده و اثری از کسی دیگر نیست و دانستم که او با کسی سخن میگفت و بعداً متوجه شدم که او با امام عصر(عج) تکلم میکرد.
علامه میرزا جوادآقا ملکی تبریزی از عارفان و سالکان طریق الهی در کتاب شریف «المراقبات» درباره درک شب و روز عرفه، توصیههایی را داشته است که توجه به آنها میتواند راهی نیکو را فرا روی انسانهای مؤمن قرار دهد.
روایت شده که هر کس در شب عرفه هر خیری از خداوند بخواهد، مستجاب میشود و کسی که در آن شب به طاعت خداوندی مشغول شود، پاداش صد و هفتاد سال عمل برایش داده میشود و آن شب، شب مناجات است و خداوند در آن شب، توبه هر کس را که توبه کند، قبول میکند و مستحب است در آن دعایی را بخواند که اینگونه شروع میشود. «الله یا شاهد کل نجوی»
میگویم: مبادا که از مضمون این مناجات عالی غفلت کنید! به جان خودم سوگند اگر اهلش باشی، علومی را در آن میبینی که شایسته است مسلمان عمری را در جهت کسب آن صرف کند و باید که آن را با روحت بخوانی، نه اینکه با بیحالی بخوانی و باید که در اسما و صفات و افعال خداوند متعال - که در مضامین آن نهفته است - فکر کنی. و اگر چنین بود بعضی از حقایق برایت مکشوف شد، یا شرح صدری برایت دست داد که توانستی مقداری از مقاصد آن را فهم کنی، به حقیقت آنچه گفتیم، شهادت خواهی داد.
و بنگر که مقصود از اسامی که خدا را در آن به آنها سوگند میدهی آیا اسمی است لفظی یا عینی؟ شاید اگر اندیشه کنی و دقت به خرج دهی، خواهی دانست مقصود از آن، اسمی است عینی. همچنین آنجا که میگویی: «و باسمک السبوح القدوس البرهان الذی هو نور علی کل نور و نور من نور و نور یضیء منه کل نور اذا بلغ الارض انشقت»
همچنین از رسول اکرم(ص) 10 تسبیح روایت شده، مبنی بر این که هر کس هزار بار آن را بخواند، چیزی از خداوند جل و علا مسئلت نمیکند، مگر اینکه برایش عطا میکند، مگر اینکه قطع رحم و یا معصیتی را در آن شب بخواهد، همچنین زیارت حضرت امام حسین (ع) نیز استحباب دارد.
هر کس بتواند در آن روز در «عرفات» یا «کربلا» باشد آن مهمترین چیزی است که دعا در آن شایسته است و همانا آن روزی است که گویی اختصاصا به منظور دعا قرار داده شده. به مراقب است که به هر اندازه که بتواند، خود برای این موسم بزرگ و عمل در آن روز و آن محل آماده کند. عمده در آن، این است که شرایط مستجاب شدن دعا حاصل باشد.
اهمیت دعا در این روز، آن اندازه است که اگر روزه از دعا خواندن ناتوانش کند، نباید روزه بگیرد.
* نحوه سوگواری برای امام حسین(ع)
اما چیزی که در زیارت امام حسین (ع) مهمتر است، این است که سوگواریاش (با اظهار اندوه و ناله و گریه) را زیاد کرده، نالان و خاکآلود شود و رسیدن به مقام اصحاب حضرت در وفای به حق او و شهادت در رکابش را زیاد تمنا کرده و بگوید: «یا لیتنا کنا معکم» ای کاش ما نیز در رکاب شما میبودیم. و آن را از عمق قلب و با توجه به روحانیت امام (ع) بر زبان آورده، از فضیلت و انوار و برکات آن حضرت برای قبول شدن زیارتش استمداد بطلبد و از آن حضرت قبولی زیارت و دیگر اعمالش و ملحش شدن به اصحابش را بخواهد.
و باید بداند که درِ امام حسین درب رحمت واسعه است. سریع القبول و مقرون به رضاست، چون حضرت در حیات خود میفرمود: مثل احسان، مثل باران است ک هم به نیکوکار میبارد و هم به نانیکوکار.
و بدان که گشوده شدن درهای دعا از طرف شاه شاهان - جل و علا ـ آن کرامت والایی است که از طرف هیچ یک از مخلوقات حاصل نمیشود و همانا آن باب واسعی است گشوده شده در برابر همه درهای سعادت و آسانتر از همه درهاست و ر میان همه درهای سعادت، دری نیست که راه برای هر مطلوب باشد، از اغراض جزئی و کلی تا اغراض دین و دنیا و در همه آمال و آروزها محسوب باشد، مگر این در و حدی برای آن نبوده و دشواریی در آن نیست مانند گریه کردن، انگشتر به دست کردن و حمد و صلوات به پیامبر و خاندان او فرستادن و اعتراف به گناهان و مؤمنان را در دعای خود شریک کردن دادن و برای آنها بخشش خواستن و ختم عملها به صلوات، نماز و گفتن ذکر: ماشاءالله و لا قوة الا بالله.
* ذکر صلوات همراه با تعمق
و به هنگام صلوات فرستادن بر پیامبر و خاندانش بیندیش! به درستی که خداوند متعال صلوات او را به صلوات خود وصل کرده، و طاعتش را به اطاعت خود مقرون نموده است و نترس تا مبادا چیزی از برکات معرفتش را از کف داده، از فواید صلوات فرستادن به جنابش محروم شوی.
دعاهای مأثوره را بخوان، آن اندازه که نشاط و حضور قلبت اقتضا میکند و از تدبیر در آنها غفلت مکن و خصوص دعای امام حسین (ع) را با آنچه علامه حلی و سید جلیل القدر به آن الحاق کردهاند ترک نکن. آن دعا به فرض هم که از امام حسین علیهالسلام نباشد، مضامینی عالی دارد پس در فهم معنای آن بسیار کوشش کن، زیرا آن مضمونها، باعث بلندای فکر است.
همچنین دعاهای «صحیفه سجادیه» را ترک نکن و دعای حضرت امام صادق (ع) را نیز به آن ضمیمه کن و سپس حاجتهایی را که داری، مسئلت کن، در حق برادران مؤمنت دعا کن، خصوصاً هر کس که برایت علم دین یاد داده باشد و نیز پدر و مادرت و پدران و مادرانشان و دیگر رحمها و دارندگان حقها و در آن حال که دعا میکنی، مبالغه به خرج ده تا هیئتت برای رحمت رحمکنندهترین رحمکنندهها جالبترین باشد. اما در گریه و ابتهال و لباس زمخت پوشیدن و بستن دستها مراقبه کن! سخنانت در مبالغه برای طلب رحم و عطوفت خداوند نرمترین باشد.
* چگونه دعا کنیم؟
روایت شده که خداوند متعال خطاب به موسی کلیمالله (ع) اینگونه وحی کرد: یا موسی! هنگامی که به درگاه من دعا میآوری و مناجات میکنی، نقاب ترس و هراس را به چهرهات بیاویز! تواضع کن و صورت خود را به زمین (خاک) بسای و با کریمترین عضوهای بدنت به من سجده نما! و به حال قیام، برایم قنوت بردار! آنگاه که صدایم میزنی، با قلبی لرزان و ترسان صدایم کن و تمام عمرت را در ابلاغ حکمهای من و اجرای آن صرف نما!
و خطاب به عیسی (ع) چنین وحی کرد: یا عیسی از دیدگانت اشک جاری کن و با قلبی خاشع به نزد من بیا. یا عیسی! در سختیها و مشقتها به من پناه بیاور که همانا من به غمزدگان پناه و به بیچارگان جواب میدهم و همانا منم مهربانتر از مهربان.
و زمانی که به این حالات واقف شده و اراده کردی خدا را برای برای حوائجت بخوانی، اگر برادرانت را بر خودت ترجیح داده و آنان را با نامشان یاد نموده و قضای حاجتشان را از خدا خواسته و آنچه از نیازهایشان که میدانی، یک به یک مسئلت کنی، بدان که هرگز ضرر نکردهای، بلکه نفع فراوان بردهای و به درستی که این از هر تجارتی برای تو سودمندتر است، چه آنان را در دعا به خودت مقدم داشته و با زبانی در حق خودت دعا کردهای که خدا را به اندازه یک چشم به هم زدن معصیت نکرده چه تو با زبان فرشتگان معصوم، بلکه با زبان خداوند عالمیان دعا کرده و به عوض یک دعا، دعاهای بیشمار نمودهای.
* پاداش هزار برابری خداوند به کسی که در حق دیگران دعا کند
همچنانکه از ابن ابی عمیر از زید نرسی نقل شده است: ما با معاویه پسر وهب در حج بودیم و او دعا میکرد در دعایش دقت کرده و دیدیم یک کلمه برای خودش دعا نکرد، ولی تکتک مردمان را دعا کرد، با نام خود و نام پدرانشان، تا زمانی که مردمان پایین آمدند. پس به او گفتیم: ای عمو! به درستی که از تو به امری عجیب برخوردیم. گفت: چه چیزی شما را شگفت زده کرده است؟ گفتیم: همانا تو در این چنین محلی، برادرانت را به خودت ترجیح دادی و آنها را یک به یک یاد کردی گفت: ای برادر زاده! تعجب نکن، زیرا من از مولایم و مولایت و مولای هر مؤمن و مؤمنهای که سوگند به خدا! اوست آقای گذشتگان و باقی ماندگان پس از پدرانش، شنیدم و اگر نشینده باشم، دو گوشم «کر» و دو چشمانم کور باد و به شفاعت محمد (ص) نرسم که فرمود:
هر کس پشت سر برادر مؤمنش به او دعا کند، فرشتهای از آسمان دنیا فریاد بر میدارد: صد هزار برابر آنچه به آن دعا کردی، برای خودت، ای بنده خدا و فرشتهای دیگر از آسمان دوم ندا در میدهد: دویست هزار برابر آنچه به او دعا کردی، برای تو، ای بنده خداوند! و... فرشتهای دیگر از آسمان هفتم ندا در میدهد: هفتصد هزار برابر آنچه دعا به آن کردی، برای توست، ای بنده خداوند و سپس خدای جل و علا خود ندا میدهد: همانا من، بینیازی هستم که هرگز محتاج نخواهم شد! ای بنده خدا! برای توست هزار هزار برابر آنچه به آن دعا کردی.
حال، ای برادران! نفع کدام یک - از این دو شق - بیشتر است: آیا آنچه من اختیار کردهام یا آنچه تو به آن امرم میکنی؟
در این مجال امری است شایان دقت و آن این که؛ همانا تو با دعایی که در حق برادرت میکنی، باید به واقع دوستدار او بوده و دیگر حقهایش را نیز ادا کنی، اما اگر دوستدارش نبوده و این کار را تنها در دعا انجام دهی، میترسم چیزی از این روایت جلیل در حق تو راست نیاید.
سپس، بر دعا کننده لازم است براساس فرمایش امام صادق(ع) که میفرماید: ادب دعا را حفظ کن و بنگر چه کسی را میخوانی، چگونه میخوانی، و به چه منظور میخوانی! عظمت خداوند و کبریایش را محقق بدان.
امروز دعا برای ظهور آقا امام زمان ( عج ) فراموش نشود
التماس دعا دوستان
نخستین روز از آخرین ماه سال قمری، سالروز پیوندی آسمانی است که دیگر هیچگاه مانند آن در تاریخ تکرار نشد. علی علیهالسلام، پیشوای پارسایان با فاطمه علیهاالسلام، برترین بانوی جهان پیمان عشق بست و خدا والاترین فرستاده خویش را بر این پیمان گواه گرفت.
برکت این ازدواج، عمری به گستردگی آفتاب دارد؛ همچنان که یاد و نام آن در تاریخ برای همیشه ماندگار شد، اول ذیحجه، روزی مبارک برای همه نوگامانی است که دل به زندگی فاطمی دادهاند تا شادی خود را با خاطره همیشه روشن آن روز مبارک، پیوند زنند.
و چه زیباست که امامی معصوم از فرزندان آن حضرت به روایت این ازدواج پر خیر و برکت بپردازد، در ادامه شرح ماجرای پیوند آسمانی یار نبی با یاس نبی از زبان امام رضا علیهالسلام میآید:
*شرح ماجرای ازدواج علی(ع) و فاطمه(س) از زبان امام رضا(ع)
حضرت رضا(ع) فرمود: پدرم از پدرش جعفر بن محمّد و آن حضرت از پدر خود از جدّ بزرگوار خویش(ع) نقل فرمود که:
حضرت على(ع) فرمود: تصمیم به ازدواج گرفتم، ولى جرأت نمىکردم، این مطلب را به حضرت رسول(ص) عرض کنم و مدتى این موضوع شب و روز در فکرم بود تا اینکه روزى بر حضرت رسول(ص) وارد شدم و آن حضرت فرمودند: اى علی!
عرض کردم: بفرمایید اى رسول خدا!
فرمود: آیا میل و رغبتى به ازدواج دارى؟
عرض کردم: رسول خدا خود داناتر است -و گمان بردم حضرت یکى از زنان قریش را به عقد من درآورند- و من از اینکه فرصت ازدواج با فاطمه را از دست دهم، نگران بودم و متوجّه نشدم که چه شد که حضرت مرا صدا زدند و در خانه امسلمه به خدمتشان رسیدم.
وقتى به من نگاه کردند، چهرهشان درخشید، تبسّمى فرموده به گونهاى که سفیدى دندانهایشان را که مىدرخشید دیدم، حضرت به من فرمودند: اى على! مژده! چرا که خداوند مسأله ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود، خود به عهده گرفت.
گفتم: قضیه چیست یا رسول الله!؟
حضرت فرمودند: جبرئیل با سنبل و قرنفل بهشتى نزد من آمد و آنها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوییدم و گفتم: اى جبرئیل! این سنبل و قرنفل را به چه مناسبت آوردهاى؟
او گفت: خداوند تبارک و تعالى ملائکه ساکن بهشت و نیز سایر ساکنین آن را امر فرموده که تمام بهشتها را با تمام درختها و رودخانهها و میوهها و قصرهایش آذین بندند و به بادهاى بهشتى دستور داده تا با بوى انواع عطر بوزند و حورالعین را به خواندن سورههاى «طه»، «طس»، «شورى» و سورههایى که با «طسم» شروع مىشود امر فرمود و به یک منادى دستور داد که چنین جار بزند:
اى ملائکه من و اى ساکنین بهشت من! شاهد باشید که فاطمه دختر محمّد را به عقد على بن ابىطالب در آوردم و به این کار راضى و خشنودم، این دو از یک دیگرند.
سپس خداوند تبارک و تعالى به ملکى از ملائکه بهشت به نام راحیل - که در بلاغت هیچ یک از ملائکه به پاى او نمىرسند- امر فرمود که خطبه بخواند، او نیز خطبهاى خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبهاى نیاورده بودند، سپس به یک منادى دستور داد تا چنین جار بزند:
اى ملائکه من و اى ساکنین بهشت من! به على بن ابىطالب حبیب محمّد و فاطمه دختر محمّد تبریک بگویید، چه اینکه من براى آنان خیر و برکت قرار دادم.
راحیل گفت: برکت تو بر آن دو بیشتر از آنچه ما در بهشت و منزلت براى آنان مشاهده کردیم نیست؟
خداوند فرمود: اى راحیل! از جمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبّت خودم، با هم همراه مىکنم و حجّت خود بر مردم قرارشان مىدهم و قسم به عزّت و جلالم که از آن دو، نسل و فرزندانى به وجود خواهم آورد که در زمین گنجینهداران و معادن حکمت خود قرارشان خواهم داد، بعد از پیامبران، آنان را حجّت بر مردم قرار مىدهم.
پس مژده بده اى علىّ! که من نیز، همچون خداى رحمان، دخترم فاطمه را به ازدواج تو درآوردم و آنچه را که خداوند براى او پسندید، من نیز پسندیدم.
حال دست همسر خود را بگیر که تو از من نسبت به او سزاوارترى، جبرئیل به من خبر داد که بهشت و اهل آن، مشتاق شما دو نفرند و اگر خداوند تبارک و تعالى نمىخواست از نسل شما حجّتى بر خلق برگزیند، خواسته بهشت و اهل بهشت را در مورد شما دو نفر اجابت مىفرمود، پس تو چه خوب برادر و چه خوب داماد و چه خوب همدمى هستى و رضایت خدا براى تو کافى است و از رضایت هر کس دیگر بهتر است.
حضرت على(ع) گفت: «رَبِّ أَوْزِعْنِیأَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَ»؛ پروردگارا! مرا بر آن دار که شکر نعمتى که به من دادى، به جاى آرم، حضرت رسول(ص) نیز آمین گفتند.
به امید الگو قرار دادن این دو بزرگوار و خوشبختی همه ی زوج های جوان و تمامی جوانان ایران زمین
منبع: عیون اخبار الرضا(ع)
شب قدر در نگاه علامه طباطبایی و شهید مطهری
مرحوم علامه طباطبایى ذیل تفسیر شریف المیزان در دو سوره « قدر» و «دخان» مطالبی را مطرح کرده اند که در ادامه از نظرتان می گذرد.
شب قدر یعنى چه؟
مراد از قدر، تقدیر و اندازه گیرى است و شب قدر شب اندازه گیرى است و خداوند متعال دراین شب حوادث یک سال را تقدیر مىکند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و امورى ازاین قبیل را دراین شب مقدر مىگرداند.
شب قدر کدام شب است؟
در قرآن کریم آیهاى که به صراحت بیان کند شب قدر چه شبى است دیده نمىشود. ولى از جمعبندى چند آیه از قرآن کریم مىتوان فهمید که شب قدر یکى از شبهاى ماه مبارک رمضان است. قرآن کریم از یک سو مى فرماید: « انا انزلناه فى لیله مبارکه.»( دخان / 3 ) این آیه گویاى این مطلب است که قرآن یکپارچه در یک شب مبارک نازل شده است و از سوى دیگر مىفرماید: « شهررمضان الذى انزل فیه القرآن.»( بقره / 185) و گویاى این است که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. و در سوره قدر مىفرماید: «انا انزلناه فى لیله القدر.» (قدر/1) از مجموع این آیات استفاده مىشود که قرآن کریم در یک شب مبارک در ماه رمضان که همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این که کدام یک از شبهاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن کریم چیزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار مىتوان آن شب را معین کرد.
در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار علیهم السلام شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آنها مردد بین شب بیست و یکم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است. (1) وعدم تعین یک شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نکنند.
پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام شب قدر از شبهاى ماه رمضان و یکى از سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (2) و در آن شب قرآن نازل شده است.
تکرار شب قدر در هر سال
شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى که قرآن درآن نازل شد نیست بلکه با تکرار سالها، آن شب نیز تکرار مىشود. یعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است که درآن شب امور سال آینده تقدیر مىشود. دلیل براین امر این است که:
اولا: نزول قرآن به طور یکپارچه در یکى از شبهاى قدر چهارده قرن گذشته ممکن است ولى تعیین حوادث تمامى قرون گذشته و آینده درآن شب بى معنى است.
ثانیا: کلمه «یفرق» در آیه شریفه «فیها یفرق کل امر حکیم.» (دخان / 6 ) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را مىرساند و نیز کلمه «تنزل» درآیه کریمه «تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر» (قدر / 4 ) به دلیل مضارع بودنش دلالت بر استمرار دارد.
ثالثا: از ظاهر جمله « شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن.»( بقره / 185 ) چنین برمىآید که مادامى که ماه رمضان تکرار مىشود آن شب نیز تکرار مىشود. پس شب قدر منحصر در یک شب نیست بلکه درهر سال در ماه رمضان تکرار مىشود.
در این خصوص در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت شده که گفت: به رسول خدا (ص) عرض کردم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است که درعهد انبیاء بوده و امر به آنان نازل مىشده و چون از دنیا مىرفتند نزول امر درآن شب تعطیل مىشده است؟ فرمود: « نه بلکه شب قدر تا قیامت هست.» (3)
عظمت شب قدر
در سوره قدر مىخوانیم: «انا انزلناه فى لیله القدر وما ادریک ما لیله القدر لیله القدر خیر من الف شهر.» خداوند متعال براى بیان عظمت شب قدر با این که ممکن بود بفرماید: «وما ادریک ما هى هى خیر من الف شهر» یعنى با این که مىتوانست در آیه دوم و سوم به جاى کلمه «لیله القدر» ضمیر بیاورد، خود کلمه را آورد تا بر عظمت این شب دلالت کند. و با آیه « لیله القدر خیر من الف شهر» عظمت این شب را بیان کرد به این که این شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن این شب از هزار ماه، بهتر بودن از حیث فضیلت عبادت است. چه این که مناسب با غرض قرآن نیز چنین است. چون همه عنایت قرآن دراین است که مردم را به خدا نزدیک و به وسیله عبادت زنده کند. و احیاء یا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با این که در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش یک شب قدر است) .
حضرت فرمود: « عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى که در آن شب قدر نباشد.» (4)
وقایع شب قدر
الف- نزول قرآن
ظاهر آیه شریفه « انا انزلناه فى لیله القدر» این است که همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبیر به انزال کرده که ظهور در یکپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزیل، که ظاهر در نزول تدریجى است.
قرآن کریم به دو گونه نازل شده است:
1- نزول یکباره در یک شب معین.
2- نزول تدریجى در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اکرم (ص) .
آیاتى چون «قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مکث ونزلناه تنزیلا.»( اسراء / 106 ) نزول تدریجى قرآن را بیان مىکند.
در نزول دفعى (و یکپارچه)، قرآن کریم که مرکب از سورهها و آیات است یک دفعه نازل نشده است بلکه به صورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتى که درباره وقایع شخصى و حوادث جزیى نازل شده ارتباط کامل با زمان و مکان و اشخاص و احوال خاصهاى دارد که درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مکان نازل شده و معلوم است که چنین آیاتى درست در نمىآید مگر این که زمان و مکانش و واقعهاى که دربارهاش نازل شده رخ دهد به طورى که اگر از آن زمانها و مکانها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود که قرآن یک باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف مىشود و دیگر بر آنها تطبیق نمىکنند، پس قرآن به همین هیئت که هست دوبار نازل نشده بلکه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است. همان اجمال و تفصیلى که درآیه شریفه «کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر.»( هود / 1) به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن کریم به صورت اجمال و یکپارچه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید.
ب- تقدیر امور
خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و... تقدیر مىکند.
در آیه شریفه «انا انزلناه فى لیله القدر»( قدر / 1 ) کلمه «قدر» دلالت بر تقدیر و اندازهگیرى دارد و آیه شریفه «فیها یفرق کل امر حکیم.» (دخان / 6 ) که در وصف شب قدر نازل شده است بر تقدیر دلالت مىکند. چون کلمه «فرق» به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است. و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعهاى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازهگیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحلهاند، یکى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى که از آیه «فیها یفرق کل امر حکیم.» برمىآید شبى است که امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون مىآیند.
ج- نزول ملائکه و روح
بر اساس آیه شریفه « تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر.»( قدر / 4) ملائکه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل مىشوند. مراد از روح، آن روحى است که از عالم امر است و خداى متعال دربارهاش فرموده است « قل الروح من امر ربى.»( اسراء / 85 ) دراین که مراد از امر چیست؟ بحثهاى مفصلى در تفسیر شریف المیزان آمده است که به جهت اختصار مبحث به دو روایت در مورد نزول ملائکه و این که روح چیست بسنده مىشود.
1- پیامبر اکرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر مىشود ملائکهاى که ساکن در «سدره المنتهى» هستند و جبرئیل یکى از ایشان است نازل مىشوند در حالى که جبرئیل به اتفاق سایرین پرچمهایى را به همراه دارند.
یک پرچم بالاى قبر من، و یکى بر بالاى بیت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسینا نصب مىکنند و هیچ مؤمن و مؤمنهاى دراین نقاط نمىماند مگر آن که جبرئیل به او سلام مىکند، مگر کسى که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد. (5)
2- از امام صادق علیه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئیل بزرگتر است و جبرئیل از سنخ ملائکه است و روح ازآن سنخ نیست. مگر نمىبینى خداى تعالى فرموده: «تنزل الملئکه والروح» پس معلوم مىشود روح غیر از ملائکه است. (6)
د- سلام و امنیت
قرآن کریم در بیان این ویژگى شب قدر مىفرماید: «سلام هى حتى مطلع الفجر.»( قدر / 5 ) کلمه سلام و سلامت به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله «سلام هى» اشاره به این مطلب دارد که عنایت الهى تعلق گرفته است به این که رحمتش شامل همه آن بندگان بشود که به سوى او روى مىآورند و نیز به این که در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد. به این معنا که عذابى جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است که دراین شب کید شیطانها هم مؤثر واقع نشود چنانکه در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.
البته بعضى از مفسرین گفتهاند: مراد از کلمه «سلام» این است که در شب قدر ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام مىدهند.
پى نوشتها:
1- مجمع البیان، ج 10، ص519 .
2- تفسیر الدرالمنثور، ج6 .
3- تفسیر البرهان، ج4، ص488، ح26 .
4- فروع کافى، ج4، ص157، ح4 .
5- مجمع البیان، ج10، ص520 .
6- تفسیر برهان، ج4، ص481، ح1.
******
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین ...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
حم × و الکتاب المبین × انا انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین × فیها یفرق کل امر حکیم × امرا من عندنا انا کنا مرسلین × رحمة من ربک انه هو السمیع العلیم × رب السموات و الارض و ما بینهما ان کنتم موقنین × لا اله الا هو یحیى و یمیت ربکم و رب ابائکم الاولین. (1- دخان / 1 - 8)
راجع به سه چهار آیه اول این سوره مبارکه در جلسه پیش بحثشد (1) . آیه اول کلمه «حم» بود، آیه دوم «و الکتاب المبین» ، آیه سوم و چهارم هم مربوط به نزول قرآن در لیلة القدر و درباره خود لیلة القدر بود. در آیه چهارم مىفرماید: «فیها یفرق کل امر حکیم» در این شب جدا مىشود (تعبیر «جدایى» دارد) هر امر حکیمى. نتیجه تدبرهاى مفسرین درباره این آیه مختلف بوده است. بعضى گفتهاند مقصود این است که چون در این شب - و در واقع در یکى از این شبهاى لیلة القدر - قرآن نازل شد و به وسیله قرآن کریم دستورها و احکام بیان شد و به طور کلى بیان کردن یک چیز یعنى واضح کردن و روشن کردن و تفصیل دادن آن و در واقع بیرون آوردن آن از حد اجمال و ابهام به مرحله تفصیل و روشنى، پس «در این شب جدا مىشود هر امر حکیمى» . مقصود از این «امر» یعنى دستورهاى الهى، معارف الهى: این چیزهایى که به وسیله قرآ بیان شده است در این شب تفصیل داده شد. ولى البته این نظر، نظر صحیحى نیست، چون همین طور که عرض کردم این نظرها نظر مفسرین استبه حسب تدبرى که در آیات کردهاند. و بعضى مفسرین دیگر که این نظر را رد کردهاند - و درست هم رد کردهاند - گفتهاند آیه مىفرماید د راین شب جدا مىشود، تفصیل داده مىشود (نه شد).
اگر مقصود همان نزول قرآن و بیان احکام و معارف به وسیله قرآن باشد، همین طور که فرمود: «انا انزلناه فى لیلة مبارکة» ما در شب پر برکتى قرآن را فرود آوردیم، بعد هم باید بفرماید: «و در آن شب که قرآن فرود آمد هر امر حکیمى به وسیله قرآن بیان شد» همین طور که در مورد نزول قرآن معنى ندارد گفته شود: «در هر شب قدر قرآن نازل مىشود» ; قرآن در یک شب قدر نازل شد. پس اگر مقصود از «فیها یفرق کل امر حکیم» تفصیل معارف و احکام به وسیله قرآن باشد، باید گفته مىشد که «در آن شب بیان شد» یعنى به صیغه ماضى گفته مىشد: «فیها فرق کل امر حکیم» در صورتى که به صیغه مضارع گفته شده است و این از نظر علماى ادب روشن است که فعل مضارع دلالتبر استمرار مىکند، یعنى [دلالت مىکند بر] یک امر جارى و دائمى که پیوستگى دارد و همیشه هست، نه یک امرى که در گذشته بود و قطع شد; یک امرى که وجود دارد. بنا بر این این آیه مىخواهد بفرماید که در شب قدر چنین چیزى وجود دارد; و خود این آیه هم باز دلیل بر این است که لیلة القدر همیشه هست، یعنى لیلة القدر مخصوص به یک شب نیست آن طور که بعضى اهل تسنن گفته اند که لیلة القدر اختصاص داشتبه زمان پیغمبر و با فوت رسول اکرم لیلة القدر منتفى شد. معلوم مىشود که چنین چیزى نیست، چون وقتى که مىگوید در این شب به طور استمرار همیشه جریان این است، دلیل بر این است که خود لیلة القدر هم براى همیشه باقى است نه اینکه از بین رفته است، و بعلاوه معنى ندارد که لیلة القدر از میان برود، تا زمان پیغمبر هر سال لیلة القدر وجود داشته باشد و بعد از پیغمبر لیلة القدر از بین برود. مثل این است که بگوییم بعد از پیغمبر ماه رمضان رفت. ماه رمضان، دیگر زمان پیغمبر و غیر زمان پیغمبر ندارد. لیلة القدر شبى از شبهاى ماه رمضان است و همین طور که ماه رمضان، بودن و نبودنش به بودن و نبودن پیغمبر نیست لیلة القدر هم این گونه است.
پس مقصود از این که «در این شب تفریق مىشود» چیست؟ کلمه «فرق» همین چیزى است که ما مىگوییم «تفریق» ; یعنى دو چیز را که اول با هم هستند وقتى از یکدیگر تجزیه کنند و تفصل بدهند، این را مىگویند «فرق» ; است. این، هم در امور عینى و هم در امور ذهنى و فکرى درست است. اگر شما یک مطلب علمى را کاملا تجزیه کنید و بشکافید این هم باز خودش «فرق» و «تفریق» و «تفصیل» است; و «تفصیل» در خود قرآن هم آمده. قرآن کریم مىفرماید: « و ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» (2) هیچ چیزى نیست (این دیگر اختصاص به مساله وحى ندارد، شامل این سنگ و خاک و درخت هم هست، شامل همه چیز هست) هیچ چیزى نیست (با یک لحن قاطع استثنا ناپذیرى) مگر آنکه خزائن آن در دست ماست و ما آن را به اندازه معین و معلوم و حساب شده فرو مىفرستیم.
در این تعبیر قرآن همه چیز فرو آمده، از آسمان فرود آمده، حتى زمین هم از آسمان فرود آمده، حتى این آسمان هم از آسمان فرود آمده; نه فقط زمین فرود آمده از آسمان، آسمان هم فرود آمده از آسمان، خاکو آب و باد هوا و آتش و هر چه که شما در نظر بگیرید امر فرود آمدنى است; یعنى هر چیزى در نزد پروردگار حقیقتى و بلکه حقایقى دارد و خلقتش در این عالم در واقع تنزل و نزول آن حقیقت است، یا به تعبیر دیگر مثل این است که سایه آن حقیقت در این عالم اسمش مىشود «امر مادى» ، «امر زمانى» ، «امر مکانى» .
میرفندرسکى قصیده بسیار عالى حکیمانه عارفانهاى دارد که از شاهکارهاى ادبیات فارسى است (ادبیات به معنى اعم را عرض مىکنم، یعنى ادبیاتى که شامل معنى و معرفت است). این قصیده شرح شده است; قصیدهاى است که یک حکیم گفته نه یک شاعرى که فقط مىتوانسته الفاظ را سر هم کند; مىگوید:
چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستى صورتى در زیر دارد آنچه در بالاستى
مقصود از «بالا» این آسمان نیست، خود آسمان هم در این منطق باز آن زیرین است; آن یک آسمان فوق آسمان است.
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستى
این همان معنا و مفهوم «نزول» را بیان مىکند که هر چیزى، حتى خود زمین، حتى آسمان از آسمان دیگر نازل شده; اما معنى این «نزول» این نیست که این [شىء] با همین شکل، با همین خصوصیتبا همین قدر و با همین حد در یک جاى دیگر بوده، آن را از آنجا برداشتهاند آوردهاند اینجا; مثل اینکه این آدم در یک جایى بوده، او را از آنجا برداشتهاند، به یک وسیلهاى - مثلا با هواپیما - آوردهاند اینجا گذاشتهاند; نه، این «نزول» همین چیزى است که در اینجا قرآن از آن تعبیر به «فرق» مىکند، تفصیل و تجزیه است، (فیها یفرق کل امر حکیم)، فرق و جدایى است.
این تشبیه، ضعیف است ولى باز نسبتا مىتواند چیزى را بفهماند: شما خودنویستان را جوهر مىکنید. در مخزن این خودنویس شما جوهر زیادى هست. بعد با این خودنویستان شروع مىکند به نوشتن، یک نامه مىنویسیدى: «حضور مبارک دوست عزیزم جناب آقاى الف ...» اگر از شما بپرسند که این کلمات چیست؟ مگر غیر از همین جوهرهاست که روى صفحه کاغذ قرار گرفته؟ اصلا غیر از این جوهر که چیزى نیست. آیا این جوهر الآن به وجود آمد؟ این جوهر نبود؟ [پاسخ مىدهید] چرا بود.
این جوهرها در مخزن که بود حد نداشت، شکل نداشت، از یکدیگر جدا نبودند، این خصوصیات نبود; این بود که در آنجا فقط اسمش جوهر بود و بس، ولى وقتى همان جوهر - نه چیز دیگرى - در اینجا مىآید حد و شکل و کیفیت مىپذیرد، این مىشود «حضور» آن مىشود «محترم» . در اینجا دیگر «محترم» غیر از «حضور» است. هیچ وقت انسان «حضور» را با «محترم» اشتباه نمىکند، چنانکه «الف» را با «ب» و «ب» را با «ج» اشتباه نمىکند. اینها که در سابق متحد و یکى بودند و در آنجا اساسا جدایى و چندتایى نبود و وحدت بود، در مرحله نوشتن بر آن کثرت و فرق و جدایى حکمفرما شد. البته با همین مخزن هم مىشد شما بجاى «حضور محترم ...»
چیز دیگرى بنویسید و شکل دیگرى به آن بدهید، ولى دستشما آمد این شکل را به آن داد.
پس این کلمات را شما در اینجا به وجود آوردید ولى کلمات به یک معنا قبلا وجود داشت اما نه به صورت کلمه و جدایى. این است که در آنجا به تعبیر قرآن: «احکمت ایاته» ، به مرحله احکام وجود داشت، در اینجا به مرحله تفصیل: «کتاب احکمت ایاته ثم فصلت» (3) . این دو نزول قرآن بر پیغمبر این طور است. آن دفعه اول که قرآن بر پیغمبر نازل مىشود که کلمه و حرف و آیه و این حرفها نیست مثل این است که این خود نویس پر بشود. خودنویس پر مىشود اما از حقیقتى پر مىشود که در آن هیچ لفظ و کلمهاى نیست. مرحله دوم نزول قرآن آن وقتى است که هما پرشدهها بعد به صورت کلمات و الفاظ در مىآید. مولوى یک شعر خیلى عالى در این زمینه دارد (هرچه در این زمنه گفتهاند از این آیه قرآن بیرون نیست: «و ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» ) مىگوید:
متحد بودیم و یک گوهر همه بى سر و بى پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب بى گره بودیم و صافى همچو اب
چون به صورت آمد آن نور سره تا ابد چون سایههاى کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق تا رود فرق از میان آن فریق
مقصود از «ویران کردن» این است که وقتى شما از آن دید نگاه کنید مىبینید همه به یک اصل و یه یک وحدت بر مىگردند.
پس این «فیها یفرق کل امر حکیم» که به صورت مضارع و مستقبل آمده و یک امر جارى را دارد بیان مىکند که همیشه این امر جارى وجود دارد، نمىتواند اختصاص به نزول قرآن داشته باشد، بلکه [ناظر] به نزولى [است] که همه چیز دارد. حال این چه رابطهاى است میان این نزول تدریجى همه اشیاء از آن اصل و مبدا خودشان با لیلة القدر؟ آن رابطهاى است که عالم تکوین با انسان کامل دارد، که در جلسه پیش این مطلب را بیان کردیم. پس «فیها یفرق کل امر حکیم» هر امر حکیم - که در اینجا مقصود از «حکیم» همین چیزى است که عرض کردیم، یعنى در حال احکام و وحدت و بساطت است - در این شب از یکدیگر جدا مىشوند، تنزل پیدا مىکنند و به صورت حدود و اشکال و خصوصیات در مىآیند.
«امرا من عندنا انا کنا مرسلین» باز [آن] دو احتمال در اینجا هم آمده است. یکى اینکه «فیها یفرق کل امر حکیم امرا من عندنا» این امر همان امر باشد: هر امر حکیم در حالى که کارى است، امرى است، شانى است از نزد ما; یعنى همه اینها از ناحیه ماست. آن وقت «انا کنا مرسلین» هم قهرا شامل همه اشیاء مىشود. احتمال دیگرى اینجا دادهاند و آن اینکه این «امرا من عندنا» به این آیه «فیها یفرق کل امر حکیم» نمىخورد، به «انا انزلناه فى لیلة مبارکة» مىخورد که آن وقت اختصاص به قرآن پیدا مىکند. «انا انزلناه فى لیلة مبارکة ... امرا من عندنا» در حالى که قرآن امرى است از ناحیه ما.
بعد مىفرماید: «انا کنا مرسلین» . نظیر «انا کنا منذرین» در دو آیه قبل است. در «انا کنا منذرین» این مطلب را در جلسه پیش عرض کردیم; وقتى قرآن مىفرماید: «انا انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین» ما چنین بودهایم که همیشه منذر بشر بودهایم و همیشه بشر را هدایت مىکردهایم، مىخواهد بگوید که این دفعه اول ما نیست که ما انذار خودمان و هدایتبشر را از قرآن شروع کرده باشیم، بلکه از روزى که بشر به روى زمین آمده استخداوند شان انذار خودش را به وسیله پیغمبران داشته است. در «انا کنا مرسلین» هم مطلب همین است: ما همیشه چنین بودهایم که رسول مى فرستاده ایم.
این که قرآن [این مطلب را] ذکر مىکند - و در اختبار هم این مطلب خیلى توضیح داده شده و تفسیر شده - در مساله اصطلاح «دین شناسى» یا «تاریخ ادیان» نظر خاص قرآن را بیان مىکند و آن اینکه از نظر قرآن از لحظه اولى که بشر عاقل متفکر بر روى زمین آمده است رسول الهى بر روى زمین بوده; یعنى این جور نبوده که دورهها بر بشر گذشته است و بشر همین طور در جهالتها و نادانیهاى خودش مىلولیده، پرستش هم از بت پرستى به معنى اعم مثلا از پدرپرستى به قول فروید شروع شده و بعد رئیس قبیله را بپرستند و بعد کم کم به بت و به ارباب انواع برسند، آن آخرین مرحله که مىرسد پیغمبرانى م آیند ظهور مىکنند و مردم را به خداى یگانه دعوت مىکنند; نه، چنین چیزى نیست. اینها تاریخ هم نیست که کسى بگوید تاریخ است. آنها هم که مىگویند، منشا حرفشان حدس و تخمین است، چون اینها مربوط به ازمنهاى است که خود آنها اینها را «ازمنه ما قبل تاریخ» مى نامند.
پس اینها تاریخ نیست، فرضیات و حدسیات است، و واقعا عجیب هم هست! وقتى یک نفر دانشمند به بتبست مىرسد گاهى یک فرضیاتى مىگوید که یک آدم عادى هم به او مىخندد. فرضیاتى را که دانشمندان گفتهاند در کتابها با آب و تاب مىنویسند در صورتى که مطالبى که به وسیله وحى و انبیاء رسیده اگر از نظر همان ظاهر منطق هم بخواهید [در نظر] بگیرید این عجیبتر از آن نیست، ولى این جلب نظرشان نمىکند. مثلا فروید وقتى مىخواهد ریشه پرستش را به دستبدهد که چطور شد که بشر به فکر پرستش افتاد - چون او مىخواهد به فطرت یا غریزه الهى اعتقادى نداشته باشد; اینها تاریخ هم که عرض کردیم نیست که بگوییم گوینده مدرکى بر خورد کرده - آمده فرض کرده و گفته استشاید چنین چیزى بوده. او چون تکیهاش روى غریزه جنیسى است این جور فکر کرده که در ادوار خیلى قدیم پدر خانواده - که از همه قویتر بود - همه جنس اناث خانواده را به خودش اختصاص مىداد، یعنى غیر از آن زنهایى که از آنها بچه مىآورد و به خودش اختصاص داشت دخترهایش را هم که بزرگ مىشدند جزء حرم و حریم خودش قرار مىداد و پسرها را محروم مىکرد. پسرها دو احساس متناقض نسبتبه این پدر داشتند، یک احساس محبت آمیز و یک احساس نفرت آمیز.
احساس محبت آمیز براى اینکه او قهرمان خانواده بود، بزرگ خانواده بود، حامى خانواده بود، نان آور خانواده بود و اینها را در مقابل دشمن حفظ مىکرد. از این جهتبه او به نظر محبت و احترام نگاه مىکردند. ولى از طرف دیگر (او همه احساسات را متمرکز در حس جنسى مىداند) چون همه جنس انثا را به خودش اختصاص داده و آنها را محروم کرده بود، یک حس کینه و حسادت عجیبى نسبتبه او داشتند. این دو حس متناقض از آنجا پیدا شد. روزى بچهها آمدند دور هم جمع شدند (عرض کردم اینها همه خیال است) گفتند این که نمىشود که تمام زنها را جمع کرده براى خودش و ما را محروم کرده است. ناگهان تحت تاثیر احساسات نفرت آمیزشان قرار گرفتند، گفتند پدرت را در مىآوریم، مىکشیمت; دسته جمعى ریختند او را کشتند. بعد که کشتند آن احساس محبتآمیز و احترام قهرمانانهاى که نسبتبه او داشتند ظهور کرد، مثل هر موردى که وقتى انسان روى یک احساس کینهتوزى یک کارى مىکند بعد که کارش را کرد دیگر کینه کارش تمام مىشود و تازه احساسات دیگرش مجال ظهور پیدا مىکند.
به گزارش خبرگزاری فارس، مهدی توکلی کارشناس علوم دینی در جلسه هفتگی انصار حزبالله به تشریح شاخصههای جامعه مهدوی پرداخت که مشروح آن در پی میآید:
*از انتظار تا ادعا
در نزدیکی ایام ولادت با سعادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار داریم و بر این اساس در این جلسه به بررسی شاخصههای یک جامعه مهدوی میپردازیم و به این سوال پاسخ میدهیم که یک فرد و یا جامعه منتظر ظهور باید دارای چه ویژگیهایی باشند؟
یافتن پاسخ سوال فوق در حالی اهمیت مییابد که میدانیم به موازات عدهای که واقعاً منتظر ظهور هستند، عده دیگری وجود دارند که فقط ادعای انتظار را با خود یدک میکشند.
*عدم اطاعت؛ برملا کننده ادعای کذب
این مسئله مثل ایمان به خداوند است که برخی صرفاً ادعای ایمان دارند و برخی دیگر به واقع مؤمن هستند؛ چنانکه خداوند در اولین آیه سوره انفال میفرماید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»؛ «اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید»، بنابراین خداوند معیار سنجش ایمان را اطاعت از خود و رسولش قرار داده است و در آیه 86 سوره هود میفرماید: «بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما أَنَا عَلَیکُمْ بِحَفیظٍ»؛ «اگر مؤمن باشید، باقیمانده [حلال] خدا برای شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نیستم»، مصداق عینی این آیه در دوران کنونی از دو طیف مدعیان ایمان و مومنین واقعی پناه برندگان به آمریکا و توکل کنندگان به خدا هستند.
*انتظارفرج و ثوابهای عجیب
انتظار فرج نیز از همین قاعده پیروی میکند و شخص منتظر باید از ویژگیهای خاصی برخوردار باشد، احادیثی از «سفینة البحار» شیخ عباس قمی قابل ذکر است که در خلال آن ثوابهای عجیبی برای منتظران فرج ذکر شده است، از جمله این حدیث مشهور از رسول گرامی اسلام که فرمودند: «أفضَلُ أعمالِ اُمَّتی انتِظارُ الفَرَجِ»؛ «بالاترین اعمال امت من انتظار فرج است».
*انتظار واقعی؛ سختترین عمل
حال برخی با دستاویز قرار دادن این حدیث تفسیری از آن ارائه میدهند که براساس آن باید دست روی دست گذاشت و برای اصلاح امور دست به کاری نزد؛ چرا که باید تحقق این امر را به دوران ظهور موکول کرد و به شخص بقیة الله سپرد، در حالی که بر اساس حدیث نبوی همواره این قاعده ثابت حکم فرما بوده است که عمل سختتر، ثواب بیشتری دارد، این قاعده برای عقل نیز قابل قبول است و انطباق آن با تفسیر فوق الذکر نفی کننده آن و نشانگر این است که انتظار فرج برای این مستوجب ثوابهای عجیبی است که کار بسیار دشواری محسوب میشود.
در حدیث دیگری از رسول اکرم(ص) میشنویم: «افضَلُ الْعِبادَةِ إِنْتِظارُ الْفَرَجِ»؛ «بالاترین عبادت، انتظار فرج است»؛ یعنی عملی است که از روزه تابستان و نمازشب زمستان ثواب بیشتری دارد.
امام باقر(ع) در این رابطه میفرمایند: «وَاعْلَمُوا اَنَّ المُنتَظِرَ لِهذا الاَمْرِ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ الصَّائِمِ القائِمِ»؛ «بدانید همانا کسی که در انتظار فرج باشد، گویی که همه عمرش را روزهدار بوده است».
*احادیثی که دستاویز منحرفان شد
عدم انطباق این سبک از انتظار با احادیث و عقل در حالی به طور قطع به رد این شیوه از انتظار میانجامد که عده دیگری معتقدند، در دوران انتظار برای نزدیک شدن فرج باید به ظهور مفاسد کمک کرد و بر این اساس برای نزدیک شدن ظهور باید به همدستی با شیطان پرداخت! در حالی که امیرالمؤمنین میفرمایند: «اِنْتَظِروُا الْفَرَج وَ لَاتیأسُوا مِنْ روح الله»؛ «منتظر فرج باشید و از رحمت پروردگار مأیوس نشوید»، «لاَ ییأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»؛ «تنها کافران از رحمت خدا ناامید میشوند»، براین اساس هیچ کس نباید از دیدن حضرت حجت در دوران حیات خود مأیوس باشد.
*منتظر؛ غلتیده به خون خود در راه خداست
در حدیث دیگری میشنویم: «فانّ احبَّ الاعمال الی الله عزّوجلّ انتظار الفرج»، «محبوبترین اعمال در نزد پروردگار انتظار فرج است»، «الْآخِذُ بِأَمْرِنَا مَعَنَا غَداً فِی حَظِیرَةِ الْقُدْسِ»، «هر کس این امر را از ما اخذ کند، او روز قیامت در بهشت با ما محشور میشود»، «المُنتَظِرُ لأِمرِنا کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ اللَّهِ»، «کسی که منتظر به امر ما باشد، گویی که به خون خود در راه خدا آغشته شده است».
*ایمان به وجود امام غایب؛ اولین شرط انتظار
اما با ذکر این احادیث باید به سؤال اصلی و پاسخ آن باز گردیم که انسان و جامعه منتظر باید دارای چه ویژگیهایی باشند؟ اولین نشانه یک منتظر واقعی ایمان به حضرت مهدی است که همخوانی با آیات دوم و سوم سوره بقره دارد که میفرماید: «ذلِکَ الْکِتابُ لارَیبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقینَ الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ»، «این کتابی است که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است، آنان که به غیب ایمان میآورند و نماز را بر پا میدارند و از آنچه به ایشان روزی دادهایم، انفاق میکنند».
در ذیل این آیه امام صادق علیهالسلام میفرماید: «الْمُتَّقُونَ شِیعَةُ عَلِی»؛ یعنی منظور از متقین در این آیه شیعیان امیرالمومنین(ع) هستند و در ادامه میفرماید: «وَ أَمَّا الْغَیبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغَائِبُ» یعنی ایمان به غیب به مفهوم ایمان به امام زمان است، چرا که او از مصادیق غیب است، بنابراین جامعه مهدوی باید ایمان خود را به امام زمان(عج) حفظ کند، چنانچه در حدیث هست که تعداد کثیری از شیعیان به دلیل طولانی شدن غیبت ایمان خود به وجود امام زمان را از دست میدهند و میگویند اگر بود تا کنون ظهور یافته بود، این درحالی است که حفظ ایمان در دوران غیبت به منزله نگهداری یک بوته خار یا یک گلوله آتش است، بنابراین حفظ ایمان در دوره غیبت کاری دشوار و البته پرفضیلت است.
*برای امان از فریبکاران، امامشناس باشیم
اما شاخصه دوم برای شخص و جامعه منتظر، امامشناسی است، امام صادق(ع) فرمودند: «اعْرِفْ إِمَامَکَ»، «امام خود را بشناس»، «فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَ لَمْ یضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ»؛ یعنی کسی که امام خود را بشناسد، چه فرقی میکند که امام زمان زود یا دیر بیاید؟ دین او محفوظ خواهد ماند، این در حالی است که باید به ضعف مهدیشناسی در جامعه امروز اذعان کرد.
در مستندی دیدم شخصی از کرمانشاه بود که ادعای امام زمانی کرده بود و طرفداران زیادی را نیز به دور خود جمع کرده بود که حکایت از امام ناشناسی آن طرفداران داشت که حتی به این مسئله جاهلند که امام زمان(عج) از مکه خروج خواهند کرد و نه از کرمانشاه و یا این قدر نمیدانند که امام زمان فرزند امام حسن عسکری است و نه یک بقال در کرمانشاه! این مسئله آنقدر مهم است که حدیثی درباره آن میفرماید: «کسی که امام زمان خود را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است».
*صفات اخلاقی منتظر
سومین ویژگی منتظران، اخلاق پسندیده و تقواست، به این مفهوم تقوا و فضایل اخلاقی باید در یک جامعه مهدوی موج بزند، ابابصیر از قول امام صادق(ع) میگوید: «مَنْ سُرَّ أنْ یکونَ مِنْ اَصْحابِ القائِمِ (عج) فَلْینْتَظِرْ وَ لْیعْمَلْ بِالوَرَعِ و مَحاسِنِ الاَخْلاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَانْ ماتَ و قامَ القائِمُ (عج) بَعْدَهُ کانَ لَهُ مِنَ الاَجْرِ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ اَدْرَکَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنیئاً لَکُمْ اَیتُها العِصابةُ المَرحُومةُ»؛ کسی که دوست دارد، از اصحاب و یاران حضرت قائم (عج) باشد، باید منتظر ظهور باشد و به پاکدامنی و نیک خلقی خود را بیاراید، در حالی که پیوسته به انتظار -قدوم حضرت قائم (عج)- نشسته است، پس اگر (با این اوصاف) از دنیا برود و حضرت قائم (عج) بعد از او قیام کند، پاداش او همانند فردی است که امام قائم را درک کرده است، ای گروهی که مورد رحمت خدا قرار گرفتهاید! کوشش کنید و انتظار بکشید (که این مقام والای انتظار) بر شما گوارا باد!».
*عدالتمحوری منتظران، شرط استقرار عدالت
از دیگر ویژگیهای یک منتظر واقعی عدالتمحوری است که هدف همه انبیا بوده است و از اهداف حضرت بقیة الله در دوران ظهور است، خداوند در آیه 25 سوره الحدید میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ «به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزندن.
بر این اساس قرآن نمیگوید که پیامبران برای برقراری عدل مبعوث شدهاند، بلکه آنان مبعوث شدهاند تا مردم عدالت را برقرار کنند، بنابراین تا مردم عدالت محور نباشند، نمیتوان امیدی به استقرار عدالت داشت.
*علی(ع) شهید شدت عدل
لذا بیشترین نقلی که در مورد امام زمان (عج) ذکر شده، بر این مبناست که «یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»، زمین را پر از عدل و داد کند، چنان که پر از ظلم و جور شده باشد، «جرج جرداق» یک لبنانی مسیحی است، در کتاب «صوت العدالة الانسانیه» که در مورد امیرالمومنین نگاشته است، در مورد علی ابن ابی طالب میگوید: «قتل فی محرابه لشدّه عدله»، او در محرابش به شدّت عدلش کشته شد، جرداق مسیحی در این کتاب میگوید: علی(ع) به دست یهود و نصارا شهید نشد، بلکه او را شیعیانش شهید کردند. (در تاریخ، اهل کوفه شیعیان علی و اهل شام، «شیعیان معاویه» نامیده میشدند)، او در پاسخ به این سوال که چرا باید شیعیان علی قاتل او باشند، میگوید: زیرا او بسیار عادل بود و عدلش برای پیروانش قابل تحمل نبود، به میدان آمدن عدالت بسیاری از افراد را متضرر میسازد.
* «مهدی بیا»گویانی که نادم میشوند
بسیاری از کسانی که امروز ندای «مهدی بیا، مهدی بیا» سر دادهاند، پس از ظهور از کرده خود پشیمان خواهند شد، پس اگر جامعه عدالت محور نباشد، با عدل مهدی موعود زاویه پیدا خواهد کرد، همانطور که اکثر شیعیان علی عدلش را برنتابیدند، چنانچه در کتاب «ارشاد» شیخ مفید میخوانیم: 14 قبیله از قریش پشت سر معاویه ایستادند و از کل قریش تنها پنج نفر از علی بن ابیطالب حمایت میکردند، زیرا هر کس به علی (ع) نزدیکتر بود، ایشان نسبت به وی سختگیرتر بود. ما نیز در دوران کنونی درحالی برای ظهور انتظار میکشیم که هیچ ممارستی برای تحمل عدالت حتی اگر به ضرر ما باشد نکردهایم.
* حکایت دیدار عبدالکریم پینهدوز با امام زمان(عج)
یکی از کسانی که محضر حضرت ولی عصر(عج) مشرف میشد، آقا میرزا عبدالکریم پینهدوز بود که در یکی از تشرفات، امام زمان(عج) از او تقاضای وصله نعلین خود را میکنند و او پس از اطاعت به حضرت عرض میکند که باید تعمیر نعلین ایشان را بعد از تعمیر کفش کسی انجام دهد که قبل از حضرت مراجعه کرده است.
زمانی گذشت و حضرت فرمودند: اگر کار من را انجام نمیدهی، آن را به جای دیگری حواله دهم و آقا میرزا عبدالکریم در پاسخ میگوید: اندک زمانی به پایان کار این شخص باقی نمانده و پس از آن به امر شما مشغول میشوم، اما حضرت مجدداً میفرماید: پس من کار را خود را به جای دیگری میسپارم.
پس از این آقا میرزا عبدالکریم به پای بقیةالله میافتد و تقاضا میکند که بیش از این مورد آزمون قرار نگیرد؛ چرا که او مرتکب بیعدالتی نخواهد شد!
پس مشخصات کل جامعه مهدوی و منتظر، باید با کسی چون آقا میرزا عبدالکریم پینهدوز منطبق باشد و لذا این همه پارتیبازی و رانتخواری رایج در دوران کنونی سنخیتی با شرایط انتظار فرج ندارد.
* حکایت ملاقات امام زمان(عج) به کمک علوم غریبه/ مسلمان باشید نه رمال!
شخصی که مسلط به علوم غریبه بود، توانست در زمان خاصی، مکان حضور امام زمان را در بازار آهنگران شناسایی کند و پس از آن به سرعت برای دیدار ایشان راهی محل شد و مشاهده کرد که حضرت در کنار دکانی نشسته است که صاحب آن بیتوجه به ایشان مشغول نرم کردن آهن است، اما پس از مدتی مشاهده کرد که پیرمرد صاحب دکان به امام زمان گفت: یابن رسول الله، اینجا مکان گرمی است اجازه دهید برای شما آب خنک بیاورم.
اینگونه بود که استنباط شخص سوم مبنی بر اینکه فقط خودش متوجه حضور حضرت است، غلط از آب درآمد.
پس از مدتی پیرزنی به دکان مرد آهنگر مراجعه کرد و گفت: فرزندم بیمار است و خرج مداوای او هفت درهم است، تنها دارایی من هم همین قفل است که هیچ کس در این بازار بیش از شش درهم برای آن نمیپردازد، به خاطر خدا آن را به قیمت هفت درهم از من بخر، مرد آهنگر با دیدن قفل بدون کلید، به پیرزن گفت که متاع او با این شرایط 10 درهم ارزش دارد و در صورت ساخته شدن کلید برای آن دوازده درهم در بازار به فروش میرسد، حال هر یک از این دو کار را که بخواهی، برای تو انجام میدهم و در برابر دیدگان متعجب پیرزن 10درهم در ازای خرید قفل به او پرداخت کرد، آنگاه بقیةالله رو به شاهد کرد و فرمود: برای پیدا کردن ما رمل نیندازید، اگر همه مثل این مرد، مسلمان باشید، ما به سراغ شما میآییم.
* ولایتمدار نباشی، منتظر نیستی
اما ولایتمداری شرط دیگری برای یک جامعه منتظر ظهور است که در صورت نداشتن چنین ویژگی با امام زمان زاویه پیداخواهد کرد، علی علیهالسلام نیز درجامعهای به شهادت رسید که ولایتمدار نبودند، خوارج که زمانی سربازان امیرالمومنین بودند، در صفین روی او شمشیر کشیدند و قاتل علی بن ابیطالب نیز از میان همین جماعت برخاست، بنابراین جامعهای که ولایتمدار نباشد، نه مهدوی است و نه در شرایط انتظار به سر میبرد و قاعدتاً امام زمان هم روی کسانی که زیر بار فرمان مرجعیت و ولی فقیه نمیروند، حساب باز نمیکند.
*دعا کنید
از دیگر ویژگیهای منتظران، دعا برای سلامتی و ظهور حضرت بقیةالله است، رأس حاجات اعضای یک جامعه منتظر باید دعا برای سلامتی و ظهور بقیةالله باشد، یکی از کارهای منتظران عمل به نیابت از سوی بقیةالله است که صدقه و روزه و حج از آن جملهاند و باید مطمئن بود که بقیةالله به حکم قرآن این عمل اهدایی را به نحو احسن به ما باز میگرداند.
*با تمام توان برای دفاع از حضرت تجهیز سلاح میکنیم
از ویژگیهای دیگر جامعه منتظر آمادگی رزمی است، دستیابی ایران به انرژی هستهای و موشکهای دوربرد را میتوان در راستای آمادگی برای ظهور حضرت حجت ارزیابی کرد. یک جامعه منتظر ابتدا باید قادر به محافظت از خود باشد تا بتواند از بقیة الله نیز محافظت کند، امام صادق (ع) میفرماید: «لیعدن أحدکم لخروج القائم ولو سهما»، بر این اساس همه ما باید به سهم خود برای انقلاب بقیهالله آماده باشیم، حتی اگر به اندازه ذخیره یک تیر برای هدف قرار دادن دشمنان حضرت قائم باشد، تجهیز سلاح باید همراه با توان کاربری و در راستای آیه «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» باشد، بر این اساس باید هر چه در توان داریم برای دفاع از خود و اماممان به کار ببندیم، بنابراین از ویژگیهای جامعه مهدوی و منتظر آمادگی برای جهاد است.
*راه رسیدن به امام زمان از ولایت فقیه میگذرد
از دیگر ویژگیهای منتظران ظهور بر طرف کردن موانع ظهور است که جهل مردم یکی از آنهاست و تبلیغ برای رفع جهل مردم تلاش در این مسیر محسوب میشود، یکی از مهمترین ویژگیهای جامعه منتظر تبعیت از مرجعیت شیعه است، حال آنکه هدف عدهای از سر دادن شعار مهدویت خانهنشین کردن مراجع است، شمارش نام امام زمان در سخنرانی برخی افراد به 70 بار میرسد، اما حتی یک بار هم از رهبر معظم انقلاب نام نمیبرد! این گونه افراد از غیبت سوء استفاده میکنند و از چیزی که هست سخن نمیرانند و از چیزی که دیده نمیشود، دم میزنند و هر چیزی را به قائم غایب نسبت میدهند، آنها از امام زمان در دوران غیبت دم میزنند، چون بیخطر است، اما حکم مراجع عظام برای آنان خطرآفرین است؛ زیرا با فتاوای خود راه بسیاری از انحرافات مدعیان انتظار را سد میکنند.
زمانی امام خمینی در پاسخ به کسانی که قصد تخطئه دفاع مقدس را داشتند، فرمودند که راه قدس از کربلا میگذرد، بنابراین امروز هم باید تخطئه کنندگان مرجعیت هشدار داد که راه رسیدن به امام زمان از مرجعیت شیعه و ولایت فقیه میگذرد، چنانکه خود حضرت میفرمایند: «امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا»، بنابراین اقتدار شیعه به مرکز ثقل آن یعنی مرجعیت و ولایت فقیه است.
*گرفتاران هوای و هوس و فراموشکاران قیامت
خداوند در آیه 26 سوره «ص» میفرماید: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسابِ»؛ «ای داوود، ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم؛ پس میان مردم به حقّ داوری کن و زنهار از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به درکند»، در حقیقت کسانی که از راه خدا به در میروند، به [سزای] آنکه روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت، به استناد این آیه باید گفت: یکی از موانع ظهور عدم تحقق عدالت محوری است که علت عدم تحقق آن نیز پیروی از هوای و هوس و فراموش کردن قیامت است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ماه هاشمیان
وقتی مغازه دار یهودی با «سلام» مرجع تقلید مسلمان شد
فتنه های قبل از ظهور از زبان امیر المومنین ( ع )
نگاه عارفانه به قبل از موت
حکم ازدواج با محارم در بهائیت چیست؟
نقش روحانیت در مبارزه با فرقه بهائیت
بالاتر از ملاقات با امام زمان(عج)
عواملی که باعث ترس از مرگ می شوند!
ثواب روزه ماه رجب
[عناوین آرشیوشده]