یکی از مسائل مهم قیامت وجود گواهان مختلف است، گرچه خدا نیازی به شاهد ندارد ولی انسان طوری است که هر چه حضور شاهدها را بیشتر احساس کند، برای تربیت و تقوای خود عامل مهمتری مییابد. برای نمونه توجه شما را به ماجرایی خواندنی جلب میکنم؛ روزی جناب عقیل خدمت حضرت علی(ع) رسید و تقاضای سهم بیشتری از آن امام عادل(ع) نمود، حضرت(ع) فرمود روز جمعه بیا ، عقیل هم آمد، حضرت دست او را گرفت و به نماز جمعه برد و آن جمعیت انبوه را به عقیل نشان داد و سپس فرمود: سهم بیشتر از بیتالمال دادن، یعنی دزدیدن حق این همه مردم، عقیل که نگاهی به آن جمعیت کرد از درخواست خود پشیمان شد و رفت.
شهدای مدافع حرم غریب و مظلوماند/ همسرم از شهادتش اطلاع داشت
همسر شهید مسلم خیزاب گفت: همسرم پیش از آنکه به سوریه برود میدانست که شهید خواهد شد و پیشبینیهای لازم را برای بعد از شهادت خود کرده بود.
اعظم رنجبر همسر شهید مسلم خیزاب عصر یکشنبه در مراسم بزرگداشت روز فناوری هستهای اظهار کرد: شهدای مدافع حرم غریب و مظلوم واقع شدهاند، اینکه خداوند فرموده است شهدا زندهاند و نزد خدا روزی میگیرند را همه همسران شهدا بهخوبی حس کردهاند.
همسر شهید خیزاب گفت: همسرم پیش از آنکه به سوریه برود میدانست که شهید خواهد شد و پیشبینیهای لازم برای بعد از شهادت خود را کرده بودند.
وی در تبیین دلیل حجاب خاص خود و بستن روبند گفت: این توصیه همسرم بود تا بعد از شهادت از دیدن من غمگین و دشمن از دیدنم شاد نشود و این حجاب بعد از شهادت ایشان به من آرامش خاصی داد و کمککننده بود.
رنجبر با اشاره به اظهاراتی که میگویند چرا اجازه رفتن همسرانتان را میدهید یا چطور به شهادت آنان رضایت میدهید، تأکید کرد: این ادامه راه امام حسین (ع) است؛ زمانی که از جان و فرزند جوان خود در راه مقدرات الهی گذشت و باید به مقدرات الهی تن داد چرا که خداوند بهتر میداند خیر و صلاح و شر هر بندهای چیست.
وی درباره تربیت خاص فرزند خود اظهار داشت: فرزندم طوری تربیت شده است که نه تنها از شهادت پدرش غمگین نیست بلکه همواره شهادت را آرزوی خود هم عنوان میکند.
همسر شهید خیزاب اذعان داشت: شهید خیزاب فرمانده گردان یازهرا(س) لشکر چهارده امام حسین (ع) بود و برای همین فرزندم محمد مهدی آرزوی ادامه راه پدرش را دارد و من نگرانی از بابت تربیت و بزرگ کردن او ندارم.
وی درباره قرآن خواندن همسرش بیان داشت: قرآن همیشه به لطف عادت مطالعه روزی صد آیه توسط شهید خیزاب، در خانه جاری بود.
رنجبر همچنین در اشاره به کسانی که نسبت به حجاب وی اظهار تعجب میکنند، گفت: تعجب از این است که چرا حجاب من جای تعجب دارد اما کسی نسبت به بیحجابیها، بیعفتیها و آموزههای ماهوارهها تعجب نمیکند.
وی همچنین از تلاشهای خود در راه حفظ حجاب و عفاف و ترویج آن در بین جوانان سخن گفت و ابراز خرسندی کرد که توانسته است با توسل به حجاب خود آن را در میان دیگران هم ترویج دهد.
همسر شهید خیزاب در اشاره به نامه شهید خیزاب و ضمن قرائت آن گفت: شهید همواره مرا به دوری از ذلت و صبر و استقامت و دوری از غم در نبود خود توصیه کرده است و من همواره آیات قرآنی را مدنظر داشتهام که نباید مانع جهاد همسرم میشدم و افتخارم این است که هرگز مانع این شهادت هم نشدم.
همسر شهید بار دیگر ضمن تأکید بر اینکه همسرش از شهادت خود باخبر بوده است گفت: همسرم بالاترین درجه را برای خود نائل شدن به درجه شهادت میدانست و از ارادت خاص فرزندش به آیتالله شیرازی و رهبر انقلاب سخن گفت
شادی روح شهدا لطفا گناه نکنیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
محیط کاری و ارباب رجوع در بعد رحمانی و شیطانی
در محیط کاری و شغلی تنها شغل نیست که اثرگذار است. ممکن است «خود شغل» خیلی خوب باشد، «محیط» هم خوب باشد، اما از راهِ «مراجعه کنندگان» خراب شوی. محیطِ شغلی از آن محیط هایی است که در تربیت انسان، خیلی نقش دارد. خلوت کردن با نامحرم در روابطِ گوناگون که سرآمدش دیداری و شنیداری و رفتاری است، اثر گذار است. رابطه از نظر گفتاری، هم در مورد موادِّ گفتار است که فرد چه سخنی را می گوید و یکی هم درباره کیفیّت ادا است که حرفش را چگونه می زند. یکی این که از چه کلماتی در صحبتِ خود استفاده می کند و دیگر این که وقتی که می خواهد حرف بزند، چه طور کلمات را ادا می کند که جلبِ نظر شود. خیال نکنید در ملاقاتِ خصوصی زن و مرد نامحرم، فقط شما دو نفر هستید، در واقع شما سه نفر هستید و سومین نفر شما شیطان است! چشم هایتان نمی بیند. حتما شیطان سومین نفر است. ارباب رجوع در محیط شغلی، باید نقش مثبت را ایفا کنند تا آن بُعدِ رحمانی را در ما تقویت کنند، یعنی انسان را به یادِ خدا بیاندازند، نه به یادِ شیطان.
«رُوی عَن رَسُولِ الله صَلّی اللهُ عَلیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم قالَ: «إِنَّ الْغَیرَةَ مِنَ الْإِیمَانِ»[1]بحثِ راجع به تربیت به معنای روشِ رفتاری و کرداری دادن است. انسان به طورِ معمول در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی روش می گیرد؛ البته فضای پنجمی هم بر آنها حاکم است که بعداً می گوییم. بحثِ ما به محیطِ چهارم، یعنی محیط شغلی رسید و عرض کردیم که مباحث مربوط به محیط شغلی، در سه رابطه مطرح است؛ اول، نفسِ شغل، دوم، فضایی که انسان در آن محیط کار می کند و سوم، مراجعین. مبحث اول و دوم را بحث کردم و گفتم که بعضی از شغل ها نقشِ سازندگی و بعضی نقشِ تخریبی دارند. آن فضایی هم که انسان در آن کار می کند نیز چنین است. در آخرِ جلسه گذشته عرض کردم که خودِ فضاهایی که انسان در آنها قرار می گیرد، یا فضاهایی است که بُعدِ شیطانی و حیوانی را در انسان زنده می کند و یا فضاهایی است که بُعدِ معنوی و الهی انسان را شکوفا می کند. در این مورد روایاتی را خواندم و مثال هایی هم زدم.
بُعد سوم؛ مراجعه کنندگان
همین بحث درست در باب بُعدِ سوم مسأله محیطِ شغلی، یعنی مراجعین نیز است. برخی از مراجعینی که انسان در محیطِ شغلیِ خود با ایشان سروکار دارد، بُعدِ شیطانی و حیوانی و هواهای نفسانی و امثالِ اینها را در آدم زنده می کند. یک سنخ از مراجعین بر عکس هستند و آن بُعدِ الهی و رحمانی را در انسان زنده می کنند. حالا تا جایی که فرصت دارم مصادیقِ آن را هم عرض می کنم.
مرا به خیرِ تو امید نیست، شر مرسان!
من در مورد مراجعین، به حداقل اکتفا می کنم. انسان حداقل باید آن محیطِ شغلی یا شغلی را انتخاب کند که مراجعینِ آن زنده کننده بُعدِ شیطانیِ انسان نباشند. گفتم حداقل؛ یعنی آن بُعد شیطانی را زنده نکند؛ لازم نیست که مراجعه کننده، بعدِ رحمانی و الهی را در انسان زنده کند. مثلِ معروفی است که می گویند: «مرا به خیرِ تو امید نیست، شر مرسان!» اصل و مهم این است. برخی به عنوان اعتراض به من می گویند: «فلانی بچّه های مردم را به انزوا می کشاند!» اینها شعارهای بدون شعور است که می دهند و مسائلی از این قبیل که می خواهند لاابالی گری را ترویج دهند. این مطلب را دقّت کنید که من به این نکته توجه دارم؛ من گفتم آنچه در محیط شغلی باید به عنوان معیار حداقلی رعایت شود این است که مراجعه کنندگانی که پیشِ انسان می آیند، او را فاسد نکنند! این دعوت به انزوا نیست؛ این دعوت به رعایت حدود الهی است.
از روابط مخرِّب به خدا پناه می برم!
بحثِ تربیت، یک بحثِ تدریجی الحصول است و یکی پس از دیگری اثر دارد. خدا در آخرین سوره قرآن، یعنی سوره ناس که خطاب به خودِ پیغمبر هم هست، می فرماید: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ؛ مَلِک النَّاسِ؛ إِلهِ النَّاسِ؛ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ؛ الَّذی یوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ؛ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»[2] این سوره به طورِ کلی برای روابطِ اجتماعی است. ای پیغمبر بگو: به خدا پناه می برم که با افرادی که به من شر می رسانند، مواجه نشوم. حالا من از شما سؤال می کنم شرّ چیست؟ «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ؛ الَّذی یوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ» شرّی که بُعدِ درونیِ شیطانی من را زنده می کند. در تفاسیر می گویند: خناس، شیطان است. توجه کنید این شیطان درونی است، حالا می خواهد پنهانی باشد یا آشکار. چون میفرماید: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» جنّ پنهان است و ناس آشکار است. مسأله این است که اینها در بحثِ روابط است.
خدایا از این روابطی که من را خراب می کنند، به تو پناه می برم. من این بحث را به طور کلّی، یعنی اثر برخوردِ انسان با انسان مطرح کردم؛ روابطِ شغلی یکی از مصادیقِ آن می شود. اثری که این رابطه روی من می گذارد، نباید نقشِ تخریبی داشته باشد. بعدِ درونیِ شیطانیِ و هواهای نفسانی من را شکوفا و زنده نکند؛ این یک قانونِ کلّی است که یک مصداقِ آن محیطِ شغلی است. شما باید شغلی را انتخاب کنید که مراجعینی که به شما مراجعه می کنند، بُعدِ شیطانی تان را تحریک نکنند. لازم نیست که قصدی در کار باشد؛ نخیر! اصلاً و ابداً قصد تأثیرپذیری مهم نیست. لذا در بابِ محیطِ شغلی، بحث را در سه رابطه مطرح کردم: نفسِ شغل، محیطِ شغلیِ و مراجعینِ، هر سه می تواند هم نقشِ تخریبی و هم نقشِ سازندگی داشته باشد. من در مورد مراجعین گفتم حداقل این است که مرا خراب نکنند و بیش از این هم نمی گویم.
مراجعه جنس مخالف، زمینه ساز تخریب
من به طور مفصل در باب اثر تخریبی وارد می شوم، چون ممکن است که مراجعینِ انسان در روابطِ گوناگون دیداری، رفتاری و شنیداری نقشِ تخریبی داشته باشند. همان طور که اینها می توانند نقشِ سازندگی داشته باشند، نقشِ تخریبی هم دارند و اینها هم در سه رابطه مطرح است: دیداری، شنیداری و گفتاری. مثلاً افرادی که مراجعه می کنند در موردی که خیلی بارز هم هست مراجعین به شخص، از جنسِ مخالف باشند. این مسأله چون مورد ابتلا است، عرض می کنم که اگر شخص زن است، مراجعه کننده او مرد باشد و اگر مرد است، مراجعه کننده او زن باشد. این از آن جاهایی است که زمینه برای تخریب آماده است. من نمی خواهم به طور مفصّل وارد این مورد شوم، فقط به طور گذرا به آن اشاره می کنم. در روایتی از پیغمبر اکرم داریم که فرمودند:«قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما من صباح الا و ملکان ینادیان: ویل للرجال من النساء و ویل من نساء من الرجال؛ هیچ روزی نیست مگر این که دو فرشته با هم ندا می کنند و داد می زنند که «وای بر مردان از زنان و وای بر زنان از مردان!». نکته ای در این روایت است که من این را عرض می کنم. در روایت دارد «ما من صباح» یعنی هیچ روزی، هیچ صبحی نیست دو ملک ندا می کنند «وای بر مردان از زنان و وای بر زنان از مردان»؛ حالا چرا نمی گویند: هیچ شبی نیست مگر این که...؟ جهت این است که روابط اجتماعی در روز برقرار می شود. شب هر کسی در خانه خود است.[3] در روز است که هم جنس ها و مخالف جنس ها در صبح روابطِ اجتماعی دارند. سخن پیغمبر اکرم در مورد اختلاف جنسیّتی است. یکی از خطرات مهم مراجعین این است که هم جنس نباشند، اینجا است که زمینه فراهم می شود آن بعدِ شیطانی را شکوفا و زنده کند و نقشِ تخریبی داشته باشد. مخصوصاً این که شرایط هم طوری باشد که جنبه خصوصی پیدا کند. یک وقت به قول ما طلبه ها در ملاء عام است و یک وقت رابطه شکل پنهانی دارد و در برابر دیگران نیست. آن رابطه ای که جنبه خصوصی دارد، بدتر است.
در خلوت با اجنبی، شیطان نفر سوم است
روایتی است از پیامبر که فرمودند: «قال رَسُول اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: لَایخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامَرَأَةٍ فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا شَیطان»[4] حضرت چه قدر زیبا مطلب را بیان می فرمایند! خیال نکنید در ملاقاتِ خصوصی زن و مرد نامحرم، فقط شما دو نفر هستید، در واقع شما سه نفر هستید و سومین نفر شما شیطان است! چشمهایتان نمی بیند. بی برو برگرد شیطان سومین نفر است. من نمی خواهم واردِ مسائل فقهی شوم، فکر کنم در توضیح المسائل نوشته ام که «خلوت با اجنبی حرام است».
دوری از اجنبی، بهترین صفت زنان
خلوت کردن با نامحرم در روابطِ گوناگون که سرآمدش دیداری و شنیداری و رفتاری است، اثر گذار است. روایتی از حضرت زهرا سلام الله علیها است که از حضرت سؤال کردند بهترین صفت زن ها چه چیزی است؟ حضرت فرمودند: «خَیرٌ لَهُنَّ أَنْ لَایرَینَ الرِّجَالَ وَ لَایرَاهُنَّ الرِّجَال؛[5] بهترین صفت برای زنان این است که مرد، زن را نبیند و زن، مرد اجنبی را نبیند.» اگر کسانی که شعار می دهند، امّا شعور ندارند، بگویند: خودِ حضرتِ زهرا رفتند مسجد و خطبه خواندند و یا حضرت زینب هم خطبه خواندند؛ ما در جواب می گوییم: وقتی حضرت زهرا به مسجد رفتند، بحثِ وظیفه شرعی و واجب الهی مطرح بود و باید حضرت به مسجد می رفتند و به وظیفه شان عمل می کردند. بحث وظیفه غیر از حرفی است که ما داریم می زنیم. آنجا بحث مراجعه نیست، یک وقت اشتباه نشود! گاهی عوام چنین مغالطه هایی می کنند. حضرت وظیفه اش بود که برود و رفت. من در مورد این خطبه حضرت زهرا بحث کرده ام و آن را نوشته ام که الحمدلله منتشر هم شده است. نوشته ام به چه صورت و با چه پوششی به مسجد رفتند؛ حتی زنانی آمدند و اطراف حضرت زهرا را گرفتند که حتی پیکره اش هم معلوم نشود. حضرت زینب هم در مجلس یزیدفرمود: «أَمِنَ الْعَدْلِ یاابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُک حَرَائِرَک وَ إِمَاءَک وَ سَوْقُک بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَایا»[6]آیا این عدالت است که زن های خود را آن طور پوشش دهی، امّا ما را جلوی مردان بیاوری؟ در جایی که بحث وظیفه مطرح است، باید به وظیفه عمل کرد اما ما اینجا داریم در مورد شغل که انتخابی است و مراجعین آن بحث می کنیم.
انسان به راه های جلب توجه آگاه است!
روایتی از علی علیه السلام است که فرمودند: «صِیانَةُ المَرْأَةِ أَنْعَمُ لِحَالِهَا وَ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا»[7]این که زن خود را بپوشاند و حفظ کند برای خودش و زیبایی اش بهتر است. طرفین خودشان بهتر از همه می فهمند که در این روابط شغلی و کاری که مراجعه کننده دارند، رابطه شان چگونه است؛ آیا رابطه با حفظ صیانت است، یا برای جلب توجه و پرده دری است؟! طرفین خوب می داند که مراجعه کننده جنسِ مخالف چه منظوری دارد. هر دو طرف می دانند که فرد با چه پوششی چگونه آمده و چه غرضی دارد. از نظرِ رفتاری و حرکاتشان هم، هر دو خوب می فهمند که به دنبال چه هستند. بنده اینجا ننشسته ام مسائل شیطانی شان را بگویم که چگونه می توان قوای شیطانی کسی را تحریک کرد. خودشان می فهمند که از نظرِ گفتاری چه می گویند و از نظر رفتاری چه کار می کنند و یا چه پوششی از نظر دیداری دارند. رابطه از نظر گفتاری، هم در مورد موادِّ گفتار است که فرد چه سخنی را می گوید و یکی هم درباره کیفیّت ادا است که حرفش را چگونه می زند. یکی این که از چه کلماتی در صحبتِ خود استفاده می کند و دیگر این که وقتی که می خواهد حرف بزند، چه طور کلمات را ادا می کند که جلبِ نظر شود.
خانم ها مراقب حرف زدنشان باشند!
در سوره احزاب، خطاب به همسرانِ پیغمبر می فرماید: «فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»[8]فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» در مورد کیفیّتِ ادا کردن کلمات است. قرآن خطاب به همسرِ پیغمبر می گوید: صدایتان را نازک نکنید! اگر کیفیّتِ گفتار، شیطانی باشد «فَیطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ» آن شیطانی که «یوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ» است، طرف مقابل را به وسوسه می اندازد. «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا» یعنی گفتارِ پسندیده و خدا پسندانه داشته باشید؛ چه از نظرِ مواد و چه از نظرِ کیفیّتِ ادا.
می خواستم این را عرض کنم که در باب محیط شغلی تنها شغل نیست که اثرگذار است. ممکن است «خود شغل» خیلی خوب باشد، «محیط» آن هم محیطِ بدی نباشد، اما از راهِ «مراجعه کنندگان» خراب شوی. ما در این بحث فقط به دنبالِ جلوگیری از خرابی هستیم و به سازندگی فعلاً کاری نداریم. این حداقل مطلب است که مراجعین روی تو نقشِ تخریبی نداشته باشند. من به صراحت می گویم که محیطِ شغلی از آن محیط هایی است که در تربیت انسان، خیلی نقش دارد.
عادی سازی روابط با نامحرم
اگر این حداقل رعایت نشود، کم کم رابطه با نامحرم برایت عادی می شود و نعوذ بالله یک سنخ محرمات اصلاً قباحتش از بین می رود. به خاطر مراوده با نامحرم ها به اقتضای شغل خود، دیگر قبحی سرت نمی شود. البته فرض من در جایی است که همه جهاتِ شرعی به طورِ ظاهری حفظ می شود و الّا آنجاهایی که شرع رعایت نشود، دیگر وا مصیبت است! چون جلسه آخر بحث است، این مطالب را کمی فشرده کرده ام. یک بحثی هم وجود دارد که مراجعینِ انسان، آن بُعدِ رحمانی را در ما تقویت کنند، یعنی انسان را به یادِ خدا بیاندازند، نه به یادِ شیطان که گفتم اینها پیش کشتان. این بحث دیگری است که دیگر به آن نمی پردازیم.
پی نوشت ها:
[1] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444.
[2] ناس، آیات 1 الی 6.
[3] آن موقع این طور بوده است، مثل حالا نبوده که شب و روز یکی شده باشد، اگر نگوییم امروزه جای روز و شب عکس شده است. این حدیث برای زمانِ پیغمبر است.
[4] نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج14، ص266.
[5] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج43، ص54.
[6] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج45، ص133.
[7] نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج14، ص255
[8] احزاب، آیه 32.
اشتباه درست همشهری های حافظ
محافظ مفهوم انتظار به حضرت حافظ میگویند. غزل او غزالی بود که جز دنبال یار نگشت. حقا که دیوانهکننده است دیوان حافظ. دلم «شیراز» میخواهد تا در چند محله آن طرفتر از «حافظیه» به صاحب فیروزهایترین گنبد این سرزمین بگویم: «السلام علیک یا احمدبن موسی». اگر حافظ، برادر بزرگتر شعراست، «شاهچراغ» دوران خوش کودکی نیز برادر بزرگتر امام رضا علیهالسلام است. راستی! چه رازی نهفته است در شیراز؟ ای شهر خراباتیها! باید هم حافظ، سنگ تو را به سینه بزند؛ «خوشا شیراز و وصف بیمثالش». «سعدیه»، «باغ ارم»، «ارگ»، «دارالرحمه»، «بازار وکیل» و... اصلا همین حوض حیاط حضرت احمدبنموسی علیهالسلام، مساحت همه خاطرات بچگیهای من است، با آن ماهی قرمزهای کوچک که تا بوی بهار میشنیدند، بازیگوشتر میشدند. دلم شیراز میخواهد، شیراز و دو رکعت نماز... به یاد خم ابروی یار، الا ای یوسف گمگشته جناب حافظ! داغ فراق تو بد کرده حال بشریت را! اینک حتی فریاد محراب هم بلند است! «شهید محراب» در همین شیراز، دیوان را که میگشود، ایوان ظهور تو را اندیشه میکرد؛ «مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید...» الا ای مسیحا نفس! غیبت تو، نظم «بوستان» را بهم ریخته! بیتو، بهار زمین، چنگی به دل زمان نمیزند! مگر نه آنکه صاحبالزمان تویی؟ گیرم که موسم بهار باشد؛ بدون آفتاب، پرستو با چه رویی برگردد؟
در «گلستان» دارالرحمه، بنازم «نثر» آن شهید را که جای جای وصیتنامهاش پر از مهدی فاطمه بود. لب هیچ شهیدی بیخود به خنده وا نمیشود. کاش چشم ما هم، مثل آن شهید شیرازی، شهادت میداد به دیدن تو. ای خلاصه خلقت که هم محمدی(ص) و هم علی(ع) و هم نوح(ع) و هم روح! غزل هنوز هم به عشق تو سروده میشود و بهار، همانا غزل خداست که فقط گل روی تو را کم دارد! صحبت تو که میشود، نه جای استخاره است نه حتی جای استعاره! حافظ هم، همین که به تو میرسید، استعاره را کنار میگذاشت! واضحتر بگویم؛ فراق تو، نظم بوستان بشریت را بهم ریخته! بدون یار، به چه دردی میخورد بهار؟ آقا جان! امروز در شیراز، همین صبحی، دختر بچهای، «باغ ارم» را به اشتباه «داغ ارم» نوشت اما معلم، به او نمره 20 داد! از حافظ تا به امروز... تا آن روز که بیایی، داغی بزرگ، زمین و زمان را در بر گرفته که با آمدن بهار، علاج نمیشود! بهار شاید به درد برگرداندن پرستوها بخورد اما برای بشریت، بازگشت تو یعنی بهار. حضرت منجی! زمین به اندازه کافی دور خورشید چرخیده... اینک نوبت زمینیان است! دلم شیراز میخواهد، دروازه قرآن را... تو را! زمین به اندازه کافی دور خورشید چرخیده... اینک نوبت زمان است! یا صاحبالزمان! از روز غیبت به این طرف، باورت میشود آدمیت، هیچ بهاری را تجربه نکرده؟ دیگر خودت بخوان که همشهریهای حافظ چه اشتباهات درستی مرتکب میشوند زنگ انشاء!
منبع: وطن امروز
اندکی صبر سحر نزدیک است
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز یکی ازانگشتان خود را قطع کرد وقتی که نالان طبیبان را مطلبید به وزیرش گفت :هیچ کار خداوند بی حکمت نیست پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت تر شده وفریاد کشید در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است ودستور داد وزیر را زندانی کردند .
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت وانجا انقدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله ای وحشی تنها یافت انان پادشاه را دستگیر کرده وبه قصد کشتنش به درختی بستند اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان کاملا سالم باشد وچون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند واو به قصر خود بازگشت در حالی که به سخن وزیر می اندیشید دستور ازادی وزیر را داد .وقتی وزیر به خدمت شاه رسید شاه گفت :درست گفتی قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده ای داشته .وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زده وپاسخ داد : برا ی من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم واگر انروز در زندان نبودم حالا حتما کشته شده بودم .
پس هنگام قرار گرفتن در سختی ها ،مشکلات و مصیبت ها و ... قبل از قضاوت کردن و نا امید شدن به این فکر باشیم که تدبیر گری عادل و دانا به صلاح ما اندیشیده است .
«ان مع العسر یسرا»
«فان مع العسر یسرا»
سوره انشراح آیه5و 6
آزارهای جنسی سریالی در « من و تو » + اسناد
به گزارش مشرق، چند ماه پیش بود که جدایی نابهنگام یکی دیگر از مجریان زن شبکه ماهوارهای «من و تو» اما و اگرهای بسیاری را برای این تلویزیون لندنی به وجود آورد.
قطع همکاری ناگهانی «طناز خامه» یکی از سردبیران و مجریان برنامه "اتاق خبر" با شبکه من و تو و یادداشتهای وی در فیسبوک شخصیاش، حاکی از اعتراض وی به مزاحمتهای اخلاقی برخی کارکنان تلویزیون من و تو میباشد.
نامبرده بهقدری از این بابت احساس ناامنی کرده است که زندگی در یک روستای دورافتاده افغانستان را به لندننشینی و کار کردن در تلویزیون من و تو ترجیح میدهد
اما این تمام ماجرای جدایی این مجری زن از «من و تو» نیست.
طناز خامه پس از خداحافظی با این شبکه -که همراه با افشاگری در خصوص بخشی از واقعیتهای درونی من و تو بود- به طرز غیرعادی و ابهامبرانگیزی ناپدید شد و حتی در شبکههای اجتماعی نیز فعالیتی نداشت؛ تا اینکه از چندی قبل دوباره با حضور در فضای مجازی افشاگریهای خود را از سر گرفت.
این مجری سابق منوتو که گویا خود قربانی آزار و اذیت در شبکه یادشده بوده است، پس از جدایی با انتشار پستی در فیسبوک شخصی خود تلویحا از سرنوشت هولناک کارمندان زن تلویزیون منوتو خبر داد.
وی که به نشانه اعتراض تصویری از خود را منتشر کرده است، چنین مینویسد: «خشونت را دیگر نمیپذیرم؛ چرا که تلخترین تجربه زندگیام بوده...»
«طناز خامه» تنها کارمند زن شبکه من و تو نیست که در اعتراض به رفتارهای جنون آمیز و فساد اخلاقی دستاندرکاران این تلویزیون، ساز جدایی کوک کرده است.
تقریبا یک سال پیش بود که «پریسا سحرخیز» یکی دیگر از مجریان زن منتو، پس از افشای تجاوز "تیام بصیر" (مجری شبکه) به "روشنا" (ثبتنامکننده در آکادمی گوگوش) از این شبکه لندنی جدا شد و فشارهای بعدی مدیران و عوامل منوتو نیز نتوانست وی را به تکذیب افشاگریهایش وادار کند.
برملا شدن تجاوز جنسی کارمند مرد شبکه منوتو به «روشنا» از یک سو و رسوایی بزرگ تعرض "رها اعتمادی" (مجری اصلی آکادمی گوگوش) به یک پسر 11 ساله -که توسط سیانان مخابره شد- موجب گشت تا مدیران شبکه انگلیسی منوتو سریهای بعدی آکادمی گوگوش را تعطیل کنند.
شبنم، شیدا و مریم رئیسی (از مجریان و تهیهکنندگان برنامه دکتر کپی) نیز پس از بروز فسادهای اخلاقی پیدرپی در شبکه منوتو، همراه با طناز خامه و پریسا سحرخیز از این شبکه ماهوارهای فارسیزبان بیرون رفتند.
در پایان خاطرنشان میکنیم با نگاهی به زندگینامه "کیوان عباسی" (مدیر شبکه منوتو) عامل اصلی رواج انحرافات اخلاقی و روابط جنونآمیز در این تلویزیون لندنی بیشتر معلوم میشود؛ شخصی که خود فرزند مالک یک شبکه پورنوگراف کانادایی میباشد و دور از انتظار نیست که زنان و دختران اینچنین در تلویزیونش تحت آزار و اذیت قرار دارند.
کیوان و مرجان عباسی
چه کلامات پوچ و خردکنندهای که متأسفانه در همه حال شنیده میشود آن هم از دهان یک مسلمان؛ ولی باید دانست کسانی که از زیر بار مسئولیت کنار میروند آگاهی از اسلام نداشته و فقط به ظواهر آن اکتفا کردهاند.
شهید جاوید نشان «محمدتقی ترکمانی» مسئول روابط عمومی سپاه همدان متولد 27 تیر 1339 در شهر همدان است؛ در یازدهم شهریور 1360 طی عملیات شهیدان رجایی و باهنر به شهادت رسید و پیکر مطهرش بای همیشه در قراویز ماند.
از این شهید عزیز دست نوشتهها و یادداشتهایی ماندگار شده است که برگی از آن در خصوص بیتفاوت نبودن نسبت به جامعه در ادامه میآید.
***
به من چه
به من مربوط نیست
من کلاه خودمو نگهدارم
آه! چه کلامات پوچ و خرد کنندهای که متأسفانه در همه حال شنیده میشود آن هم از دهان یک مسلمان؛ بسیار وقیحانه و شرم آور است؛ اینها را کسانی رایج و پشتیبانی میکنند که چهره کریه آنها روز به روز روشنتر میشود ولی باید دانست کسانی که از زیر بار مسئولیت کنار میروند آگاهی از اسلام نداشته و فقط به ظواهر آن اکتفا کردهاند و به گمان خود الله را درست شناخته و از آن پیروی میکنند در حالی که باید گفت این رسم مسلمانی نیست.
با توجه به آنکه حس مسئولیت در همه حال یکی از ارکان اصلی اجتماع و اسلام است نمیتوان بدون اسلامی را تصور کرد به طوری که اگر این رکن و پایه نباشد، جامعه نابود است و دوام اسلام نیز حس مسئولیت میباشد.
اگر با لفظی تند این موضوع بررسی میشود باید دانست که جز این نیست به همین جهت است که در اسلام در آن تأکید فراوانی شده است(امر به معروف و نهی از منکر در جامعهای که حس مسئولیت نیست خود به خود و خواه ناخواه نابود میشود).
چگونه؟
بدیهی است در این جامعه خواه ناخواه مردم از هم بیخبر و کاملاً جدا میشوند؛ در این حال افراد سودجو و زورگو از کمینگاه خود خارج میشوند و آستینها را بالا زده و با کمال راحتی و بدون مانع وارد میشوند، افراد و گروههای جامعه را در مقابل هم قرار میدهند تا هم از قدرتشان بکاهد و هم از نا آگاهی آنها برای نابودیشان استفاده کند.
چنانچه در سالهای قبل مشاهده کردیم در حالی که قدرت اعتراض را نداشتیم. دهاتی و شهری، روحانی و دانشگاهی، مذهبی و غیرمذهبی، باسواد و بیسواد، ترک و فارس، کارگر و کارمند و همه و همه در مقابل هم قرار داشتند بدون اینکه بدانند این معماران ماهر با چه نقشهای و برای چه اینها را تقسیمبندی کرده بود این غول استثمار که در لباس خوش خط و خال استعمار در فرصت بسیار مناسب مشغول کار است.
این چپاولگران بعد از جدا کردن مردم که خودشان مقدماتش را فراهم آورده بودند و برای آنها زحمتی نداشت، در مقابل ضعیفترین و محرومترین طبقه قرار گرفتند و با وعدههای بسیار زیرکانه و با مهربانی، دلسوزتر از مادر به طرفداری از آنها برخاستند و بعد از نابود کردن شخصیت انسانی و استقلال آنها توانستند که کمک هوای نفسشان آنها را تهی کرده تا بتوانند بهتر از وجودشان و از ذخایر و سرمایههاشان به نفع خود استفاده کنند.
به طوری که با شنیدن نام کاردستیهای این عده، مردم سراسیمه پابرهنه با عجله تمام به طرف دامهای چپاولگران به ظاهر انسان دوست شتافتند و عجیب اینکه این دامها بسیار ماهرانه و با دقت تنظیم شده بود که مردم زود جذب و از خود بیخود شدند. (در اولین مرحله با نمایش دادن فیلمهای جلب کننده و به دنبال آن آزاد گذاشتن زنها در مقابل مردها و ترویج تمام کارهایی که هوای نفس با کمال خوشحالی از آن استقبال میکرد) دیگر کار تمام شده بود، چون استثمارگران به هدفشان نائل آمده بودند، جالب اینکه از همین افراد خود باخته، بدون استقلال، بیمزد، با تمام وجودشان در اختیار آنها قرار گرفته بودند.
برای مقابله با این استعمارگران چه باید کرد؟
قبل از هر چیز باید دید که در دام استعمار افتادیم (با آگاهی) و سپس با شدت تمام روح اعتراض را در مردم زنده کنیم. همین اعتراض است که میتواند فساد و زورگویی را از جامعه برچیند.
اگر در جامعه مردم با دیدن یک عنصر فاسد با عمل فاسد فریاد اعتراض از هر سو بلند کنند و خود را در برابر فساد جامعه مسئول بدانند، دیگر هیچ کس یارای زورگویی و فساد در جامعه را نخواهد شد و این کار احتیاج به آگاهی مردم دارد تا علیه باطل اعتراض کنند با توجه به آنکه در مقابل ناآگاهی مردم مسئول میباشیم.
البته نباید فراموش کرد که در این هنگام که بحمد الله دولتمردان اسلامی بر سر کار هستند، افراد غیر انسانی فرصتطلب در لباس ملت مظلوم در آمده و به طرفداری از خلق با مهارت تمام، علیه حکومت اعتراضهایی وارد میکنند؛ در حالی که ادامه این کار موجب بازگشت به خفقان، ظلم و ستم میباشد.
1. هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
3.اگر غلام خانهزادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.
7.تربت، دفع بلا میکند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت میشود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور میکند.
8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار که میشوید، گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید، این چین ها باز می شود.
9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.
10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.
11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.
12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دههی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله
14.دل های مؤمنین که به هم وصل میشود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."
15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.
چرا آیت الله طالقانی روی صندلی مجلس نمی نشست ؟ + عکس
در فاصله تنفس جلسه اول و دوم، بسیاری از نمایندگان و علما و روحانیون عضو مجلس دور تا دور طالقانی روی زمین نشستند و به بحث پرداختند.
در این حین وقتی آیتالله بهشتی از ایشان خواستند که در صورت امکان برای جلوگیری از سوء تعبیر طبق آییننامه بر جایگاه خود بنشینند، طالقانی جواب داد: «قبلا به من گفتند که این کار خلاف آییننامه است و من جواب دادم که جریمه آن را هر چه هست، میدهم. من دوست داشتم به جای این کاخ در مسجد جلسات را برگزار میکردیم ... وقتی میگوییم که مسجد جای همهگونه جلسات بحث و بررسی و تصمیمگیریهای سیاسی و نظامی است چرا خودمان رعایت نمیکنیم؟»
هر چند که طالقانی تا زمانی که در قید حیات بود از 14 جلسه مجلس تنها در پنج جلسه به طور کامل شرکت کرد و در سه جلسه نیز با تاخیر حاضر شد و در اکثر ساعات حضور نیز بیشتر در حال تفکر و سکوت و نگرانی روی زمین مینشست، با این وجود تاثیر و سهم طالقانی در بررسی قانون اساسی جمهوری اسلامی در تاریخ انقلاب اسلامی و در همین ساعاتی که حضور داشت، فراموشنشدنی و ماندگار است.
پای سخنان ابوذر
در روایت آمده: وقتى ابوذر غفارى به مکه مکرمه آمد کنار درب بیت اللّه ایستاد و از مردمى که از اطراف ممالک اسلامى به حج آمده بودند دعوت کرد براى شنیدن سخنان او اجتماع کنند.
پس از اجتماع مردم فرمود: اى مردم! مىدانید که من جُندبِ غفارى هستم و نسبت به شما خیرخواه و مهربانم. اى مردم! هرگاه یکى از شما اراده سفر کند، همانا از زاد و توشه آن قدر بردارد که در آن سفر به آن محتاج و نیازمند است و از برداشتن زاد و راحله و بردن با خود هیچ چارهاى ندارد، هرگاه امر سفر دنیا که خیلى معمولى است چنین باشد، پس برداشتن زاد و توشه براى سفر آخرت سزاوارتر است!
مردى در میان جمعیت گفت: ابوذر! ما را به زاد و توشه سفر آخرت راهنمایى کن.
فرمود: براى دفع رنج روز نشور، روزه بگیرید و براى عظائم امور، حج واقعى گذارید و براى برطرف کردن وحشت قبر، در دل شب دو رکعت نماز خالص براى حضرت رب به جاى آورید.
به امید اینکه آقا ما را هم در قنوت نماز شب دعا فرمایند.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ماه هاشمیان
وقتی مغازه دار یهودی با «سلام» مرجع تقلید مسلمان شد
فتنه های قبل از ظهور از زبان امیر المومنین ( ع )
نگاه عارفانه به قبل از موت
حکم ازدواج با محارم در بهائیت چیست؟
نقش روحانیت در مبارزه با فرقه بهائیت
بالاتر از ملاقات با امام زمان(عج)
عواملی که باعث ترس از مرگ می شوند!
ثواب روزه ماه رجب
[عناوین آرشیوشده]