سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! ... ای نهایت آرزوی آرزومندان !ای نهایت درخواستِ درخواست کنندگان ! ای غایت خواسته خواستاران ! ای والاترین رغبتِ راغبان ! ... فروتنی ام برای تو ودرخواستم از توست و مویه و زاری ام به سوی توست . [.امام سجّاد علیه السلام]
 
چهارشنبه 88 دی 16 , ساعت 11:49 صبح

داستان زندگانی عارف کامل آیت الله بهاءالدینی
(قسمت دوم)

ایشان می فرمودند : « آقای خامنه ای را باید کمک کرد »

ازدواج ایشان
می فرمودند:
« خیلی زود ازدواج کردیم. در سن هفده سالگی بودیم که ازدواج کردیم. ازدواج من وضع عجیبی داشت.
مادر ما به ما پیله کرد برای ازدواج، گفتم: اگر مجلسی هم فراهم کنی و من نیایم که ازدواجی نمی شود.
مادرم وقتی دید حرف من جدی است متوسل به پدرم شد و خودش مأیوس شد. من می خواستم تا سن 35، 36 سالگی ازدواج نکنم، بلکه بروم نجف و تحصیلات را ادامه بدهم.
پدر ما که هشتاد سال سن داشت، آمد مدرسه فیضیه، در حجره و به ما گفت: تو به ما اجازه می دهی که خانه فلانی برویم و با این تعبیر که اجازه می دهی به خانه فلانی برویم، دهان ما را بست و ما را کوبید.
او اهل تأدب نبود. حالا چطور بود یک چنین تأدبی کرد، نمی دانم. ما سکوت کردیم و ازدواج کردیم.
مثل اینکه پدر و مادرمان به ازدواج ما اهتمام داشتند. البته من با پاکی هم رشد کردم، چنانچه حاج آقا حمید ما با اینکه در بازار دکان داشت و خیلی با بانوان سر و کار داشت، پاک بود.
آقا عبدالله هم همینجور یک پاکی اساسی دارند. حالا این پاکی ها از کجا سر منشأ گرفته است نمی دانم. »
آقای حیدری کاشانی در مورد فرزندان ایشان نقل می کند:
آیت الله بهاء الدینی (قدس سره) دو پسر و هشت دختر داشت. پسر بزرگ ایشان مرحوم مغفور حاج آقا حمید بهاء الدینی بود. او مردی وارسته و اهل حال بود. این فرزند بافضیلت به پدر بزرگوارش عشق می ورزید. در هجدهم ماه شعبان سال 1400 هـ.ق از دنیا رفت و در باغ بهشت علی بن جعفر دفن شد.
 حقیر در همه مجالس ختم ایشان حالات آقا را نظاره گر بودم. هیچ تغییری در او نمی دیدم .
گرفتگی ظاهری در چهره نبود و خیلی عادی به نظر می رسید. پس از مدتی که از فوت آن فرزند بافضیلت گذشت. روزی آقا به حقیر فرمود:
« ما برای آقا حمید خیلی ناراحت بودیم. شبی مرحوم حاج آقا مصطفی فرزند مرحوم امام (ره) آمد و به ما گفت تو که نباید برای این چیزها ناراحت باشی. چرا ناراحتی؟ وضع ما عوض شد. »
آقا نفرمودند این در عالم رویا بوده یا مکاشفه؛ چون فرزند امام از دنیا رفته بود و حیات برزخی خود را سالها قبل از فوت حاج آقا حمید آغاز کرده بود.
مرحوم حاج آقا حمید بعد از فوت هم، عشق و ارتباط با پدر بزرگوارش را قطع نکرد و به فرموده آقا:
« او گاهی شبها برای دیدن ما می آید. »
درس خارج و اجازات
آقا می فرمودند:
« خیلی زود ما درس حاج شیخ رفتیم، جوان بودیم، مدت شش سال درس ایشان را درک کردیم.
مباحث، رکوع نماز و بعد از آن مضاربه بود و بعد مبحث دیگر. همه درسها را می نوشتیم. ما قبل از نهار سه درس را می نوشتیم. بعد یک لقمه نان می خوردیم.
سر درس چیزی نمی نوشتیم و مسلط به بحث بودیم، بعد از درس می نوشتیم. قلم ما روان بود. »
درباره اجازه اجتهاد خود نقل می کردند:
« در صدور اجازه اجتهاد ما، بین آقای اراکی ( آیت الله العظمی حاج شیخ محمد علی اراکی ) و خوانساری (آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری)، اختلاف بود.
در نهایت آقای خوانساری حاکم شد. البته این اجازه اجتهاد فعلاً پیش ما نیست نمی دانم شاید پیش آقای ... باشد و اجازه روایت هم از مرحوم محدث قمی داشتیم ( صاحب مفاتیح الجنان و کتابهای بسیار دیگر ) »

 

تدریس

از بررسی دوران تحصیلی ایشان مقام و موقعیت علمی ایشان به دست می آید. همان طوری که قبلا خاطر نشان شد، ایشان می فرمود:
« از سنین چهارده سالگی ما شروع به تدریس کردیم و هر کتابی را می خواندیم تدریس می کردیم.
وقتی بود که در تمام مدارس قم تدریس داشتیم و روزی چهارده درس و مباحثه اداره می کردیم و تسلط ما بر کتابهای درسی این چنین بود که برای عده ای رسائل می گفتیم و اگر دقت نظر بعضی نبود ما درس را بی مطالعه می گفتیم، این قدر حضور ذهن داشتیم و مسلط بودیم، ولی دقت نظر آقایانی ما را وادار به مطالعه می کرد. »

می فرمودند:
« از همان اوائل هر چه را می خواندیم تدریس می کردیم، مثلاً زمانی که آقای مطهری و دیگران پیش ما درس می خواندند خیلی سال است.
 قبلش نیز ما تدریس داشتیم. مجموعاً هفتاد سال تدریس داشتیم. به آقای مطهری و منتظری و صدر (امام موسی صدر) رسائل درس می دادیم و آقایانی از حوزه، قدری قوانین پیش ما خواندند. »

آقای کاشانی می گوید:
 پرسیدم تدریس فقه و اصول شما پنجاه سال بوده ؟
فرمود: « حسابش را نکرده ام» ، این سؤال را در وقتی از ایشان داشتم که سن مبارک ایشان هشتاد و نه سال بود و آقا از سنین چهارده سالگی تدریس داشتند و قریب به بیست سالگی درس مرحوم آیت الله العظمی مؤسس می رفتند، تحقیقاً بیش از پنجاه سال فقه و اصول فرمودند و با ادبیات می شود هفتاد سال تدریس.

آقای حیدری کاشانی نقل می کنند :
« در این سالهای اخیر که توفیق تشرف به محضرشان و درس خارج فقه ایشان را داشتم، مجلس درس ایشان آغاز و انجام آن به این صورت بود، که یکی از آقایان فرعی را می خواند یا حدیثی از امامان شیعه قرائت می کرد. ایشان در همان مجلس قدری فکر می کرد، و بحث را شروع می فرمود و همه شقوق و جوانب آن فرع را بیان می کرد، که باعث اعجاب دوستان اهل فضل می شد، بدون مراجعه به کتاب و مطالعه قبلی. در بحث قضا که مدتی در محضرشان بودم. آقایان حدیثی را از وسائل الشیعه شیخ حرعاملی می خواندند.
ایشان روی آن فکر می کرد و روز دیگر عنوان می فرمود و در اطرافش به تحقیق می پرداخت و گویا دروس خارج قبلی ایشان هم به این صورت بوده است از قراری که بعضی از شاگردان دوره های قبل ایشان می گفتند. »

 

اساتید

همچنین از قول آقای حیدری کاشانی نقل شده ، آقا در مورد اساتید دوران کودکی خود می فرمودند:
« ما خیلی استاد داشتیم، یکی در مدرسه باقریه علیه السلام بود، یکی در مدرسه تقی خان بود، یکی هم پسر عمه ما بود، یکی آشیخ محمد و دیگری آخوند برادر آقای حائری بود، یعنی پسر برادر آشیخ محمد علی (مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد علی حائری، متوفی 1358 هـ.ق)، که ما آنجا می رفتیم.

 مرحوم شیخ (ابوالقاسم کبیر) می آمد بحث های صرفی را از ما سؤال می کرد و در آن وقت من هفت، هشت ساله بودم، قرآن را خوانده بودم و بحثهای تفسیر را به ما یاد داده بودند.
حاج شیخ خیلی از ما سؤال می کرد، ما فکر می کردیم و جواب می دادیم و مورد توجه واقع می شد.
آقا در اینجا فرمود:
« خیلی روی ما زحمت کشیدند، اما زحمات هدر رفت، ما آدم نالایقی بودیم. »

 عرض کردم :
 چطور هدر رفت و حال آنکه چشم حوزه علمیه به شما است و مایه دلگرمی طلاب هستید. حوزه می خواهد از حضرتعالی الگو بگیرد آنوقت شما می فرمایید هدر رفتیم.
آقا فرمود:
« خود ما می دانیم چیزی نیستیم، در برابر حس خودمان همه حسهای دیگران اعتباری ندارد. »

از آقا پرسیدم حضرتعالی سطح ( دورانی قبل از سطوح عالی حوزه ) را پیش کدام یک از آقایان خواندید، فرمودند:
« من سطح را پیش میرزا خواندم (آیت الله آمیرزا محمد همدانی متوفای 1365 هـ.ق) و لمعه را پیش آخوند (آیت الله آخوند ملا علی همدانی).

 آمیرزا محمد خوب درس می داد. رسائل را هم پیش آمیرزا خواندیم.
منطق را خدمت آسید احمد حجت افغانی خواندم. اخلاقیات عملی را خدمت آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم کبیر آموختیم. در سن دوازده سالگی به درس مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (متوفی 1343 هـ.ق) رفتم.

 ایشان آیه « الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا » را عنوان بحث قرار داده بود، ما دیدیم استفاده زیادی از درس ایشان نداریم، گفتیم درسی را که نمی فهمیم برای چه برویم، دیگر نرفتیم، برای ما سنگین بود.
 کلام را خدمت آیت الله آمیرزا علی اکبر حکمی یزدی (متوفای 1344 هـ.ق) تلمذ کردیم. در تفسیر یادم هست جلسه داشتیم راجع به عدم تحریف قرآن. ما به علوم جدید رو نمی آوردیم، مثل اینکه بی اعتنا به آنها بودیم.

در تدریس، ما هر کتابی را که می خواندیم، تدریس می کردیم و می خواستیم دیگران هم اینطور درس بخوانند. مثلاً حاشیه ملاعبدالله را که خواندیم، شروع به تدریس می کردیم. مغنی را می خواندیم و تدریس کردیم، حال چی بود؟ حافظه ما خوب بود؟ نمی دانم.
ما همیشه مطالعه را جلوتر داشتیم، که اگر یک شب نتوانیم مطالعه کنیم، آمادگی تدریس را داشته باشیم. »

نیز می فرمود:
« ما درس شاه آبادی رفتیم، اما نه زیاد، چون علاقه به فلسفه نداشتیم، اهتمام ما بیشتر به فقه و اصول و تفسیر و فهم و درک ادعیه بود.

 اهتمام ما به کلمات ائمه زیاد بود، با کلمات دیگران ما آرام نمی شدیم و قانع نمی شدیم و کلمات و فرموده های ائمه ما را قانع می کرد.
لذا آنچه ما در تفسیر و شرح ادعیه داشتیم، نظریاتی نبود که از دیگران گرفته باشیم، نظر و دید خودمان بود که متخذ از فرمایشات معصومین بود.

در فقه و اصول، تقریرات درس دیگران بود و اوائل هم بنا بر ایراد و اشکال نداشتیم بعد این فکر برای ما پیدا شد که می دیدیم گفته ها بی ایراد و اشکال نیست. نقد می کردیم و این افکار مال دیگران بود. اما در علوم دیگر نظرها همه برای خود ما بود و به جای دیگر جز کلمات ائمه نظر نداشتیم.

و بعد هم متوجه شدیم اصلاً این علوم رسمی ما را اشباع نمی کند. به قول بعضی ها علم رسمی سر بسر قیل است و قال، باید دنبال علمی رفت که آرام بخش باشد. و به واقع نگری آدمی را راهنمایی کند تا حقیقت اشیاء را ببیند،
« اللهم ارنی الاشیاء کما هی » که از دعاهای ائمه علیهم السلام است. »

جناب آقای حیدری کاشانی؛ از شاگردان و ارادتمندان ایشان نقل می کند:
از ایشان پرسیدم غیر از درس مرحوم آیت الله حائری اساتید درس خارج شما چه کسانی بودند؟ فرمود:
« درس مرحوم آیت الله العظمی آقای حجت می رفتم و چند روزی هم درس مرحوم آیت الله آشیخ محمد علی حائری.
 ایشان اصول می گفت، تعادل و تراجیح.
نمی دانم فقه هم می گفت یا نه. درس مرحوم حجت را زیاد رفتم و از درسش خوشم می آمد، خوش بیان بود. همه بحثهای ایشان را نوشتم. درس مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی هم می رفتم. درس متین بود. کسی که نود سال زحمت کشیده باز برای مباحثه مطالعه می کرد، خیلی من علاقه داشتم به مباحثه ایشان.
امام مؤسس درس ایشان بود و در آوردن آقای بروجردی به قم، امام یک طرف و بقیه هم یک طرف. با مرحوم آیت الله حاج میرزا آقای فیض هم ارتباطی داشتیم و درس ایشان هم می رفتیم. »

ایشان در عرفان برای خود سلسله مشایخی (اساتید) را قائل نبود و می فرمود:
« استاد اخلاق و عرفان عملی ما آشیخ ابوالقاسم کبیر بود، حاج شیخ محمد تقی بافقی هم هوای ما را داشت. »
او سلسه مشایخ سیر و سلوک عملی بسیاری از عالمان اهل عرفان را می ستود، اما خود را در سلک آن مشایخ ذکر نمی کرد. مثلاً ایشان تا مرحوم حاج سید علی شوشتری را تجلیل می کرد و مرد وارسته و قابل اعتمادی می دانست، اما هرگاه صحبت از قبل او می شد، می فرمود: نمی دانم، و اضافه می کرد:

« مشایخ ما ائمه معصومین(ع) بوده اند، ما سیره و روش آنها را برای خود الگو و سرمشق قرار داده ایم، و هر کجا جا پای عرفان است از آن ائمه(ع) است، جای دیگر خبری نیست. »

در کتاب آسمان معرفت در شرح حال سالک الی الله و عارف بالله علامه بزرگوار حاج سید محمد حسین طباطبائی، صاحب تفسیر المیزان نقل می کند که فرموده است:
« استاد ما در سیر و سلوک و عرفان عملی، آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قدس سره العزیز بود و استاد آقای قاضی، مرحوم حاج سید احمد کربلایی و استاد ایشان مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی و استاد ایشان، مرحوم حاج سید علی شوشتری و استاد ایشان، ملاقلی جولا و بعد از ملاقلی جولا را نمی شناسیم و نمیدانیم ملاقلی جولا چه کسی بوده است و خود حاج سید علی شوشتری هم او را نمی شناخت. »
آثار علمی

آقای حیدریکاشانی نقل می کردند:
« دست نوشته هایی از ایشان به جای مانده است، مثل تقریرات درس آیت الله مؤسس که در مدت شش سال خدمتشان تلمذ داشته اند از زکات و دیگر کتابها و تقریرات مرحوم آیت الله حجت و شرح دعای ابوحمزه و شرح بعضی از خطبه های نهج البلاغه، مخصوصاً خطبه اول و خطبه مالک اشتر و تفسیر قرآن و بررسی ادبیات عرب و دیگر نوشتجات عربی و فارسی مجموعه اشعار که متأسفانه ما راهی برای به دست آوردن آن پیدا نکردیم و آقا بارها فرمود: پیش آقایان ... می باشد.
امید است آن عزیزان که با بیان آن مرد بزرگ آشنایی بیشتر دارند ترتیبی دهند تا حوزه علمیه و دیگر اقشار بتوانند از افکار نورانی آن رجل الهی استفاده کنند. »
« در زمان حیات آقا و سالهایی که توفیق تشرف به محضرش را داشتم اوراق و صفحات مختصری پراکنده به دست آوردم.
تفسیر سور آخر قرآن، ( سوره های عصر، نصر، انشراح، کوثر و قسمتی کوتاه از سوره عنکبوت و یوسف) و بحثهای ادبی؛ تاریخ آداب العربیه، مقایسه نظم و نثر جاهلیت و اسلام، بحثهای اصولی و بحثهای فقهی و تفسیر حدیث ثقلین و متفقرقات که هیچ کدام از آنها جز تفسیر بعضی از سور قصار قرآن تمام و کامل نبود تا بتوانیم کام جان ارادتمندان را به شهد شراب طهور آن شیرین کنیم. »




لیست کل یادداشت های این وبلاگ